کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

مشق های ادم شدن.قسمت چهارم

بسم الله الواحد القهار

 

 This is tower control you are clear for take off good hunting

اینجا ، برج مراقبت شما آماده تیک آف هستید ، پرواز خوبی داشته باشید...

 

پیش مطالعه: مگه شما پیش مطالعه لازمی اصلا؟؟ مگه دیگه لازمه که من توضیح بدم برات که قبلا چی گفتیم؟شما دیگه داری فارغ التحصیل میشی...داری یه کسی میشی واسه خودت...داری خلبان میشی..میخوای خودت بپری و یه عده رو هم با خودت بپرونی... دیگه من چی بگم این وسط ؟ جز اینکه بمونم تو برج مراقبت اصول پرواز رو یه بار دیگه مرور کنم...

اصول پرواز(دوره ای برای خودم) :

خدا که بی دلیل یه چیزی رو ستون دین نذاشته؟ گذاشته؟ اگه میخوای الگو بشی راهش این نیس که خودت که هنوز نیم پزی بری دست یه جوجه دیگه رو هم بیاری نیم پز کنی...اول بذار خوب بپزی، خوشمزه که شدی...برو بقیه جوجه ها رو خبر کن..یعنی اگه نماز خون ها قشنگ نماز بخونن...نماز نخون ها نماز میخونن...

همینجا واسا...بذار مچتو بگیرم ببینم...پس چرا انقد نماز نخون داریم؟ گناهش گردن توئه...فهمیدی؟ تقصیر توئه...واسه اینه که تو هنوز نپختی واسه دینت...واسه دینت به درد نمیخوری! راست راست میگردی ، بعد میگی ای هوار ای داد...بی دین ها زیاد شدن... ولی بدون! اینو یاد باشه که مچ تو رو میگیرن روز قیامت! چون تویی که پیامبر دیگرانی! تو واسه خودت و اطرافیانت مبعوث شدی! حالا بسته به بلندی روحت داره که چقدر پیامبر خوبی باشی...

خب حالا قبل از اینکه مطلب جدید بگم بذار برات بگم که یک نفر یه نظرخصوصی گذاشته بود بی نام (خب اسمتو میگفتی؟ ) که : شما که میگی سر نماز حواست پی حاجت های کاسه بشقابیت نباشه ، چرا فکر اون مادر نیستی که با هزار فکر بچه و ناهار و شوهر میره سر نماز؟ نیتش هم خداییه..قربه الی الله..مگه این اشکالی داره؟

باید عرض کنم که: فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ ...هر وقت فارغ شدی ، عبادت کن!

نه اینکه اون مادر نیتش خدایی نباشه ، که اگه پاک ترین نیت هم داشته باشه حرف اساسی رو تو نماز یه چیز میزنه:

الله اکبر..

خدا بزرگتره...خدا مهمتره...خدا از شوهر من، بچه من، زندگی من مهمتره...

وقتی میرم سر نماز دیگه نباس چیزی رنگ داشته باشه واسه من...واسا همینجا اشتباه نکن!!

نه اینکه به من حالی دست بده و از این دنیا عروج کنم..نه !

یعنی باید انقدر مودب بشم که جلو ذات باری تعالی بی ادبی بدونم که چشام همه جا رو میپاد، باید بی ادبی بدونم که وقتی تلفن زنگ میزنه من تو خودم میگم یعنی کیه؟ چیکار داره؟ نکنه فلانی اومده از سفر؟ آخ جون سوغاتی هم آورده...حالا کی بریم خونش؟ این هفته که درگیرم باید بذارم هفته بعد...تازه حوصله فلانی هم ندارم..ولش کن اصلا ...نرم مهمونی بهتره..بذار بگم دوتایی بریم بیرون!

بعد یهو به خودم بیام ببینم عه؟ دارم میگم : السلام علیکم و رحمه الله....

اینه؟ نماز اینه؟ روت میشه بعدش بگی خدایا....

حالا نری کلا نماز رو بذاری کنار بیافته گردن ما...با خودت بگی ولش کن من اصلا روم نمیشه دیگه نماز بخونم..این نمازی که من میخونم اصلا بهتره نخونم..

 چرا کرکره رو میدی پایین؟ چرا تعطیل میکنی؟

آقا جان خودش گفته : باز آ باز آ...هر آنچه هستی باز آ...

رفقا یه کاری کنیم همه چی حل میشه: احساس عظمت کنیم سر نماز...اینو یه بچه ۹ ساله هم میتونه انجام بده... قرار نیست بریم تو خلسه..فقط مودب باش یعنی چیکار؟

اول که اگه میتونی خوشگل کن برو سر نماز...منظورم سرخاب سفیداب مصنوعی نیس ها، یادمه بچه که بودم مامانم میگفت خدا به دستای همه دخترها لاک زده...بعد نگاه میکردم میدیدم ناخنام صورتیه! میگفتم آره ها...لاک خدایی دارم...یا میگفتند که : خدا صورت همه ما رو آرایش کرده..حالا اگه قبول نداری برو آیینه بیار...خودت رو ببین...ببین چه خوشگلی...نبینم که از خودت ایراد بگیری ها...عیب از نقش میگیری یا نقاش؟؟

دومین مرحله ادب چیه: اون چادر خوشگلته رو بپوش واسه نماز، اونی که گذاشتی واسه مهمون ها...اونو میگم! آقایون هم که چادر ندارن مرتب که میتونن باشن؟ ( شیخ رجبعلی خیاط: برای ادب سر نماز جوراب سفید میپوشیدن )

بعدی چیه؟ میخوای نماز بخونی سجاده داری؟ یا یه مهر میذاری وسط هال و د برو که رفتی؟ واسا...واسا کجا با این عجله؟

مومن مصلا داره برای خودش...جایی که مومن نماز میخونه شرف پیدا میکنه...قبول نداری؟ اگه آره بگو واست دلیل میارم! تو مومنی رفیق...تو نباس هرتی پرتی باشه کارات...نباس بی سجاده باشی تا الان...سجاده مخصوص به خودت...نمیخواد بری سجاده ای ور داری که توش پر آیه و روایت و عکس و ایناست...یه سجاده سفید ساده بردار...خودت گلدوزیش کن..عاشقی؟

وقت بذار واسه عشقت....

بعد نگو که خدا فقط دوستت دارم...مومن از سر و روش باید ادب بریزه..حیا داشته باشه...زیبا باشه...

مومن لباساش قشنگن..تمیزن...مومن باید خوش تیپ بگرده! باید صورتش بدرخشه از تمیزی از نور...مومن باید با بقیه فرق داشته باشه...آخه تو رنگت با همه فرق داره...تو صداش باید رنگ خدا بیاد...تو حرف زدنش، تو راه رفتنش...تو نگاهش...باید وقتی رفیقت از پیشت میره ،آروم شده باشه...باید بتونی خستگی مومنای دیگه رو کم کنی...بگذریم...

حالا بقیه ادب چیه؟ وایسادی به نماز؟ تکون نخور دیگه...یه کم این شونه ها رو بده پایین...آها حالا ماه شدی...چشمات چی؟ فقط یه جا رو نگاه کن...اونم نه روبروت...سرتو بنداز پایین...مظلوم نمایی کن واسه خدا...آره خودتو بزن به مظلومیت...جلو بقیه خوب بلدی مظلوم نمایی کنی ...خدا که از همه بزرگتره...

لازم نیس که بهت بگم که سر نماز نباید با دست و پاهات بازی بکنی زشته..نباس بدنت رو بخارونی( یاد آوری: شیطان به جایی که فرد سر نماز میخارونه بوسه میزنه) ، آره لازم نیس بگم..

رفیق بیا سر نمازت دلبری کن از خدا...

رکوع که میری قشنگ برو...یه جوری که عالم دلش بخواد رکوع شه! که دلشم میخواد و میشه!

سجده که میری خوشگل برو...همچین یه نمه دلبری بریز تو نمازت...دلبری هم یعنی تواضع...یعنی که من هیچی نیستم پیشت..

اگه دلبری نمیکنی سر نماز؟ پس کجا داری دلبری هاتو خرج میکنی؟

هرجا خرج کنی ، مث پیش خودش نیس....هر جا خرج کنی ناقصه...دلبری نکردی که ! عروسک خیمه شب بازی شدی...وقتی داری نماز میخونی بسم الله الرحمن الرحیم سوره ها رو یه کم بلند بگو: این نشونه مومنه...

وقتی نشستی تو تشهد و داری سلام میدی...سرتو بنداز پایین! جلوتو نگاه نکن...تو روبروی خدایی!

رفیق اگه طاقت نداری و قلبت ضعیفه این حدیث قدسی رو نخون که:

بنده من!

وقتی تو به نماز می ایستی

آنچنان به تو توجه میکنم

که گویی همین یک بنده را دارم

ولی تو

چنان از من غافلی که

گویی

صدها خدا داری

 

منبع:http://lamsedel.persianblog.ir/post/266/

نظرات 10 + ارسال نظر
داستان قصه رمان مذهبی یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:40 ق.ظ http://way.blogfa.com

با منع و قدغن کاریهای که بن زیاد بوجود اورده بود، شهر کوفه دچار دگرگونی و اشفتگی
شده بود، حضرت مسلم بن عقیل علیه اسلام، نمی توانست مدت طولانی در یک مکان مشخص
اقامت کند، زیرا جاسوسان بن زیاد تمام شهر کوفه را احاطه کرده بودند.
روشی که بن زیاد ملعون برای به دام انداختن یاران حضرت مسلم بکار برده بود، روشی کاملا
حساب شده و حرفه ای بود.

بن زیاد ملعون در مدت خیلی کوتاه، موفق شده بود جاسوسانی پرورش دهد که با تمام شرایط
علویان سازگار و درخورباشند، دستگاه سری و اداره اطلاعات بن زیاد بقدری موذیانه و
حرفه ای عمل می کرد، که در مدت اندکی موفق به شناسایی و دستگیری بسیاری از فداییان
راه امام حسین علیه اسلام شدند.

منتظر حضورتان گرمتان هستم
موفق باشی

http://way.blogfa.com/post/21

سلام دوست عزیز ممنونم که به وبم سرزدید وممنونم بایت کامنتی که گذاشتید

گیل پیشی یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:43 ق.ظ http://daftareayyam11.blogsky.com

محبوبه جان شب فرصت کنم دوباره سر می زنم. ممنون بابت مطالب زیبا.
محبوبه جان لطف داری.راستش تا حالا یادم نمیاد از کسی چیزی رو امانت گرفته باشم . اومدیم و فرداش مردم، با این همه مسافت چطوری کتابتو پس می گیری.
خیلی اردتمندم دوست یکی یه دونه ام

خدانکنه دختر این چیه حرفیه انشالله که خدا طول عمر با عزت بهت بده.

somayyeh سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:06 ب.ظ

رسول اکرم صلى الله علیه و آله:

نماز در اول وقت خشنودى خداوند، میان وقت رحمت خداوند و پایان وقت عفو خداوند است.

نماز خیلی ارامش بخشه...
چند وقت پیش ساعت موبایلم قاطی داشت بجای 5:30 ساعت 4:30 بهت زنگ زدم نمیدونم متوجه شدی یا نه.؟؟؟

somayyeh سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 04:30 ب.ظ

آره خیلی مهربونم.
مخصوصا الان که بازم انگیزم برگشته واقعا ممنونم از همراهیت خانومی.
آره عزیزم متوجه شدم تازه میخواس خوابم ببره دیدم زنگیدی زود پاشدم که دیدم هنوز 1 ساعت مونده گفتم حتما ساعتت ایراد پیدا کرده بازم گرفتم خوابیدم.
بازم ممنونتم گلم که بیدارم میکنی.

قربونت ...

somayyeh چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:19 ب.ظ

فدات.

somayyeh یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:35 ق.ظ

فکرم همه‌جا هست، ولی پیشِ خدا نیست/سجادۀ زَردوز که محرابِ دعا نیست

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟/اندیشه سَیّالِ من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!

از شدّتِ اِخلاصِ من عالَم شده حیران/تعریف نباشد، ابداً قصدِ ریا نیست!

از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده/از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست

یک‌ ذرّه فقط کُندتر از سرعتِ نور است/هر رکعتِ من حائزِ عنوان جهانی‌ست!

این سجدۀ سهو است؟ و یا رکعتِ آخر؟/چندی‌ست که این حافظه در خدمتِ ما نیست

ای دلبرِ من! تا غمِ وام است و تورُّم/محراب به یاد خمِ ابروی شما نیست

بی‌دغدغه یک سجدۀ راحت نتوان کرد/تا فکر من از قسطِ عقب‌مانده جدا نیست

هر سکّه که دادند دوتا سکّه گرفتند/گفتند که این بهرۀ بانکی‌ست، رِبا نیست!

از بس‌ که پیِ نیم‌ وَجَب نانِ حلالیم/در سجدۀ ما رونق اگر هست، صفا نیست

بَه بَه، چه نمازی‌ست! همین است که گویند/راهِ شُعَرا دور زِ راهِ عُرَفا نیست

این متن یه وقتایی شامل نماز خوندن منم میشه البته متاسفانه.

somayyeh یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:06 ب.ظ

خوش بحالت مهربونم که باز یه وقتایی شامل نمازخوندن تومیشه بدبختانه اکثرا شامل نمازخوندن من میشه.

خوب قبل اینکه تصمیم جدی بگیرم بیشتر مواقع اونطوری بود ولی بعد این تصمیم فقط گاهی وقتا اینجوری میشم.

somayyeh دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:18 ق.ظ


ولی من بااینکه تصمیممو گرفتم ولی اکثرا اینجوریم.

ادامه بده درست میشه.

somayyeh دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:39 ق.ظ

مرسی که بهم روحیه و اعتماد میدی.
چشم مهربونم.

افرین.

somayyeh دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 ق.ظ

فدات.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد