-
تیر ۱۴۰۲
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1402 23:52
چقدر زود میگذره خیلی زود این آهنگ حبیب همش تو ذهنم پلی میشه میشنوی صدای قلبم واسه تو میزنه هر باااااااار میشنوی هر نفسم را واسه تو میزنه انگااااا همه زندگی من با تو شد خلاصه ای یااااار . . . هییییییییییی بگذریم خبر خبر خبررررر شنبه شهزاد خاله به دنیا میاد خدایاااااا هزاران هزار بار شکر. خدایا مرسی که هستی ممنون که...
-
دی ماه ۱۴۰۱
جمعه 9 دیماه سال 1401 23:52
سلام این چند روزی که گذشت ،گذشت ولی بد گذشت اول دی سرکار و تماس تلفنی و خبر فوت پدربزرگ عزیزم این چند روز مراسم عزاداری و رفت و آمد به بیمارستان همه توانم رو گرفت. ولی خداروشکر که تونستم همراه عزیزانم باشم و کمک حالشون باشم خدا پدربزرگ عزیزم رو بیامرزه که خیلی مظلومانه رفت.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 آذرماه سال 1401 21:08
کلا نمیدونم چرا عادت به مقدمه چینی ندارم مستقیم میرم سر موضوع اصلی اینکه یه مدتی هست که دارم به ۳۱ سالی که گذشت فکر میکنم به اینکه حاضرم اگه بهم بگن میتونی برگردی به عقب برگردم یا اگه برگردی میخوای چیزی رو تغییر بدی به اینکه برگردم به عقب قطعا جوابم منفیه البته اگه قراره چیزی تغییر نکنه ولی اینکه برگردم میخوام چیزی رو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 آذرماه سال 1401 00:04
سلااااام بعد از چند سال دوباره اومدم خونه ام آخیش هیج جا خونه خود آدم نمیشه اول اینکه آدرس وبلاگ دوستای قدیمی در دسترس نیست خوشحال میشم اگه آدرس پیج دارید برام کامنت کنید. نمیدونم الان بعد از چندسال الان چیکارا میکنید ... از خودم بگم که همچنان مث اسب در حال دویدنم ولی خب راضیم و برای بهتر شدنش بازم ادامه میدم ازدواج...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1397 20:09
-
11فروردین 1396
جمعه 11 فروردینماه سال 1396 23:04
موندم از کجا شروع کنم ... نمیدونم چرا از عصری دلم گرفته... نه میتونم به کسی بگم... نه میتونم خودم حال خودمو خوب کنم... خواستم یه دلنوشته بذارم رو عکس پرو فایلم گفتم الان همه میان میگن چی شده...تا ببین یه دلنوشته گذاشتم ربطش میدن به عشق و عاشقی...پس بیخیالش شدم.... خواستم یه پست بذارم تو پیجم اونجا هم همه اشناها ادرس...
-
اولین پست از سال1396
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1396 02:13
سلام... اول از همه دعا میکنم که همه پدر ها و مادر ها. تنشون سالم و سلامت باشه سایه شون بالای سر فرزندانشون. امسال پدری کنارمون نبود رفته بود تهران چون اولین عیدی بود که عموم در بین ما نبود برا همین همه خواهر برادرها جمع شده بودن خونه عمو علی تا سال تحویل کنار خانواده شون باشن. ابجی هم خونه پدر شوهرش بود. منو مادری و...
-
مادرم
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1395 18:43
همین الان بدون مقدمه دلم خواست واسه مامانم بنویسم مادرم عزیز دلم بلد نیستم متن ادبی بنویسم یا حرفای قلمبه سلمبه بزنم همینجوری با زبون ساده میگم دوست دارم امروز ظهر که چندین بار زنگ زدی و صدات نیومد و قطع کردی دلم لرزید که چی شده تند تند زنگ میزنی بدون معطلی کلاسوجمع و جور کردیم ویکریز از تبریز اومدیم خونه که الحمدالله...
-
اناردون
سهشنبه 18 آبانماه سال 1395 00:57
الهی شکر وای که من چقدر خوشحاااااااالم امروز.... گارگاه نقلی اناردون شروع به کار کرد وسفارش گرفت وقتی میگم اناردون یعنی یه جای نهایت چهار متری. ما تو این چهارمتری بافتنی . کیفها ودستسازهای نمدی درست میکنیم... خدا جونم شکرت برای حال خوب امروزم شکر. گروه اناردون رو درست کردیم که یه شبه 92نفر عضو شدن.... دیروز تولد دختر...
-
شرح حال امروز
جمعه 7 آبانماه سال 1395 19:59
سلام تا ساعت 10صب خواب بعد رفتیم ارایشگاه کاراموزام تمرین داشتن وساعت دو برگشتم خونه ناهار وخوردم وکمی با هستی جونی بازی کردم وودوبارهخواب وبلند شدم دیدم رها خانومی بیدار شده کمی باهاش بازی کردم وغذاشو که عصاره گوشت براش گذاشته بودم ونصفه خورد رفتم سراغ شام یه سوپ جو ساده گذاشتم که بپزه الانم منتظرم که سوپ بپزه وسفره...
-
و اما خلاصه...
جمعه 7 آبانماه سال 1395 00:48
خب مهمترین وشیرینترین اتفاق اینکه من صاحب یه رها و هستی خانوم شدم دو تا وروجکی که چندین ساله چشم نتظارشون بودم ...خدایا مچکرم. این یکسال اموزشگاه به حول وقوه الهی رونق خوبی گرفته و ماهم حجم زیادی از کارمون سبک شده..... برای شیفت بعدازظهر یه ارایشگاه زدیم که اونم خدا روشکر از همون ابتدا پربرکت بود..... کلاس کیک فوندات...
-
سلام
جمعه 30 مهرماه سال 1395 01:02
سلام این سلام واسه وبلاگمه که خیلی وقته ازش بی خبرم...... میام وغیبت یکسالمه خلاصه وار میگم..... خیلی دلتنگت بودم وبلاگ قشنگم..... فقط یه چیزی رو ثبت کنم یه اتفاق خیلی مهم به آرزوی چندین ساله ام رسیدم خدااااااااااااااااااااا شکرت.عاشقتم خدا
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1394 12:32
عکس اخری بازدید نماینده مجلس اقای علیلو از غرفه اموزشگاه بی نظیر
-
اولین تجربه حضور در نمایشگاه
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1394 12:07
سلام دوستان ممنونم ازتون با اینکه خیلی وقته نبودم ولی شماها منو فراموش نکردین.مخصوصا گیل پیشی عزیز. هفته قبل یه غرفه داشتیم تو نمایشگاه.تجربه خوبی بود بازدید کننده زیاد داشتیم انشالله که بازدهیش هم خوب میشه. اولین اتفاق خوب هم قرارداد با یه باغ عروس بود واسه میوه ارایی...
-
بعد 6 ماه سلام
یکشنبه 17 خردادماه سال 1394 13:18
سلام امروز یه نگاه به تاریخ قبلی وبم انداختم دیدم نزدیک 6 ماهه چیزی توش ننوشتم . اونقد کارم زیاده که روزام از دستم رفته. 11 فروردین مادربزرگ مادریمو از دست دادم وچند روز درگیر مراسم مادربزرگم شدم. 29 اسفند خبر خاله شدنم رو شنیدم وکلی ذوق کردم ان شالله که خدا به هرکی که دوس داره نعمت مادرشدن رو بده. الان کار خونه...
-
مرتضی پاشایی رفت
یکشنبه 25 آبانماه سال 1393 18:20
مرتضی پاشایی رفت... خواننده مورد علاقه من رفت... دیشب که از مهمونی اومدیم داشتم شبکه نمایش رونگاه میکردم یه آهنگ از مرتضی پاشایی پخش شد منم داشتم باهاش میخوندم چشمم به نوشته گوشه تی وی خشک شد... زنده یاد مرتضی پاشایی بدجوری بهم ریختم دوسش داشتم ودارم اهنگاش بهم ارامش میداد میگن واسه چی ناراحتی حالا اگه تو اینجوری...
-
24سالگی
شنبه 10 آبانماه سال 1393 19:46
-
پیرمرد...
شنبه 19 مهرماه سال 1393 22:49
مهربانی ساده است ، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛ کاف ی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ... کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ، آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند ... کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح است ، و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم پراکند...
-
بوسه هایم همه تقدیم تو بادددددددددددددددددد
شنبه 19 مهرماه سال 1393 22:29
کودکی، دخترکی ، موقع خواب سخت پاپیچ پدر بودو از او می پرسید زندگی چیست؟ پدرش از سر بی صبری گفت زندگی یعنی عشق دخترک با سر پر شوری گفت عشق را معنی کن! پدرش داد جواب: بوسه گرم تو بر گونه من دخترک خنده برآورد ز شوق گونه های پدرش را بوسید زان سپس گفت: پدر ... عشق اگر بوسه بود.. بوسه هایم همه تقدیم تو باد
-
خوشبختی
جمعه 4 مهرماه سال 1393 20:10
خوشبختی آنجا گم میشود که دلتنگ کسی باشی که هیچ کست نیست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 شهریورماه سال 1393 11:41
دلتنگی دلتنگی دلتنگی...این دلتنگی قصد نداره ازم جدا بشه وقت و بی وقت میاد سراغم و کل روز رو برام زهرمار میکنه... کاش دلیلش رو میدونستم یا لااقل میدونستم واسه چی ناراحتم خدا...خدا.،خدا... خدا یه قولی بهت دادم کمکم کن بتونم از اول مهر عملیش کنم کمکم کن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1393 12:59
خیلی وقت بود که اینجا نیومده بودم دیگه کم کم داشت فراموشم میشد که یه کلبه کوچیک دارم که خیلی وقتا تنهاییامو پر کرده با هاش درد دل کردم واز دلتنگی هام براش گفتم...اومدم تا به سر و روی این کلبه یه دستی بکشم. الان تو اموزشگاهمون نشستم و کاراموزامون رفتن اموزشگاهی که ماهها دوندگی و استرس گرفتن مجوزش رو داشتیم الان به ثمر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 تیرماه سال 1393 00:31
اگر میخواهی محال ترین اتفاق زندگیت رخ دهد... باور محال بودنش را عوض کن.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 تیرماه سال 1393 00:42
کاش میدونستم این اتفاقهای اخیر حکمتش چیه... کاش میدونستم چه مرگمه... کاش میفهمیدم این دلتنگی برا چیه........ . . . مث همیشه بازم میگم خداااااااااا هرچی به صلاحمه همون بشه.
-
رمضان1393
دوشنبه 9 تیرماه سال 1393 01:37
اولین پست من در رمضان ۱۳۹۳ سلام فرا رسیدن ماه پرخیر و برکت رمضان رو بهتون تبریک میگم مارو تو دعاهاتون فراموش نکنید. یادتونه پارسال خبر پیدا شدن محمد طاها رو تو وبلاگم گذاشته بودم امروز تو برنامه ماه عسل این وروجک خوشگل رو دیدم و خیلی خوشحال شدم... یه چند وقتیه به خاطر حجم زیاد کار وخستگی و استرس ودوندگی احساس درد و...
-
یکی باید باشه که مرد باشه
جمعه 30 خردادماه سال 1393 01:19
یکی باید باشه که مرد باشه . اخلاقش ؛ نگاهش ؛ حرف هاش ؛ فکرش ؛ دست هاش . یکی که بچه ننه نباشه . یکی که سوسول نباشه . یکی که بشه بهش اعتماد کرد . یکی که تیپ های اسپرت پسرونه بزنه . یکی که حتی غیرتی هم باشه . یکی که وقتی یهو این شال ِ روی سر زیادی می ره عقب ناراحت شه . یکی که حتی وسط ناهار خوردن وسط رستوران بگه پاشو جاتو...
-
این را بخوانید....
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1393 13:57
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم. یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم. به آرامی موضوع را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 خردادماه سال 1393 21:56
چه حس بدی دارم..................... حس میکنم مریضم یا خدای نکرده قراره مریضی لاعلاج بگیرم....... خیلی حس مزخرفیه
-
نماز اول وقت
دوشنبه 26 خردادماه سال 1393 01:58
جوانے نزد شیخ حسنعلے نخودکے آمد و گفت : سـه قفل در زندگے ام وجود دارد و سـه کلید از شما مےخواهم. قفل اول اینست کــه دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم. قفل دوم اینکــه دوست دارم کارم برکت داشته باشد. قفل سوم اینکــه دوست دارم عاقبت بخیر شوم. شیخ فرمود : براے قفل اول نمازت را اول وقت بخوان. براے قفل دوم نمازت را اول...
-
زندگی چیست؟
شنبه 24 خردادماه سال 1393 09:06
زندگی چیست، عشق و دلداری وقتی با یاری پس چی کم داری وقتی با یاری پس چی کم داری زندگی چیست، عشق و دلداری وقتی با یاری پس چی کم داری وقتی با یاری پس چی کم داری جام می سر کنیم شب و سحر کنیم غم دنیا را از سر به در کنیم غم دنیا را،غم دنیا را از سر به در کنیم غصه فردا را نخور، غصه فردا را نخور دلم می گه، دلم می گه حسرت دنیا...