ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
چند وقتی است احساس میکنم
دلم برای خودم خیلی تنگ شده است.
همه اش دنبال فرصتی هستم
که کمی روبروی خودم بنشینم و با خودم
حرف بزنم.
دوست دارم از روزهایی بگویم
که وقتی بغض گلویم را فشار می داد
مجبور نبودم جلویش را بگیرم٫
می زدم زیر گریه و از هیچ کس هم
خجالت نمی کشیدم.
اما حالا احساس می کنم
با سر عت نور از "خودم"دور می شوم.
شاید هم "خودم" گم شده است.
شاید توی شلوغی یکی از خیابانها
دستش از دستم در آمده باشد.
شاید هم افتاده است
توی یکی از همین چاله های فرهنگی
و زود رویش خاک ریخته اند و آسفالتش کرده اند!
شاید هم "خودم"از من قهر کرده
و گذاشته رفته یک جایی که دستم بهش نرسد.
وقتهایی که از خودم فاصله میگیرم
با صدای قلبم غریبه می شوم.
گاهی وقتها احساس میکنم
خیلی بد جنس شده ام
آنقدر که دلم می خواهد
بزنم توی گوش بچه ای که
تمام دارایی اش چند بسته شکلات است
و برای فروختن آنها ملتمسانه
تا انتهای خیابان دنبالم می دود.
گاهی وقتها سوار ماشین می شوم
تا چشمم نیفتد به پرستو هایی که لانه ندارند
وتوی آسمان سرگردانند.
دیگر نگاه اشتیاقم
به طرف انتظار پیرمرد کوری که می خواهد
فال های حافظش را بفروشد نمی گردد.
آنقدر سرم شلوغ است که اصلا یادم نمی ماند
از کسی بپرسم
چرا پیرزنی که سر کوچه مان زندگی میکرد
دیگر بعدازظهرها
روی پله جلوی خانه شان نمی نشیند.
گاهی وقتها که خسته می شوم
دلم می خواهد دفتر شعرم را تکه پاره کنم
و احساس لطیف همه آنهایی که
دوستم دارند ندیده بگیرم.
مثل اینکه همه چیز را فراموش کرده ام:
نماز سر وقت٫قرآن روی طاقچه٫
بسم الله گفتن قبل از غذا و الحمد لله بعدش و...
احساس میکنم زیادی بد شده ام.
گاهی وقتها لازم است وقتی باران می بارد
چترم را ببندم و خیس شوم.
باید اجازه بدهم قطره های باران ٫
بی خیالی را از صورتم پاک کنند.
باید زیر باران به حال خودم گریه کنم
تا هیچ کس اشکهایم را نبیند.
فکر میکنم لازم است صبح ها کمی
به شکایت بی صدای صندوق صدقات سر خیابانمان هم
گوش بدهم.
وقتهایی که یک عالمه فکر درهم و برهم
روی دلم خراب می شود
لازم است یک خانه تکانی اساسی بکنم
و به هر زحمتی شده
جایی خالی برای یک آینه جیبی کوچک باز کنم
و گاه گاهی به آن زل بزنم
تا ببینم قیافه شش در چهار دلم چه شکلی است!؟
گاهی وقتها لازم است
آلبوم خاک گرفته بچگی هایم را ورق بزنم
تا یادم نرود یکروز از همه کوچکتر بودم.
گاهی وقتها که نمی توانم
چیزهایی که می خواهم بدست بیاورم ٫
لازم است جای لج بازی ٫
خواسته های بی خودم را زیر پا بگذارم
و بی خیال همه چیز بشوم.
دلم میخواهد
قید همه چیز را بزنم و غرور خود را بشکنم.
گاهی وقتها فکر می کنم مثل سنگ شده ام
و به این راحتی ها نمی شکنم.
دلم برای روزهایی تنگ شده است
که نرم ونازک بود دلم.
روزهایی که
اگر کسی نفس می کشید من می شکستم.
احساس میکنم
گاهی وقتها که بی اعتنا به اتفاق های دور و برم
با عجله میروم تا به کارهای روزمره ام برسم ٫
لازم است بایستم
و به آخر و عاقبتم فکر کنم
حتی اگر دیرم شود.
بعضی وقتها باید کفش هایم را در بیاورم
و با پای برهنه
روی آسفالت داغ خیابان یک کمی راه بروم
تا داغی خورشید نشانم بدهد
که چقدر کم طاقتم.
وقتی که با سرعت دنبال ثانیه ها می دوم
لازم است از خود بپرسم
به خاطر نفس هایی که میکشم
از خدا تشکر میکنم یا نه!؟
گاهی وقتها لازم است
به جای این همه شتاب ٫
دست و پای خودم را ببندم به صندلی
تا این طرف و آن طرف نروم
و یک خرده با خودم تنها باشم.
وقتهایی که کسی سلامم میدهد
و من٫بی حوصله به جای جواب دادن ٫
سر تکان میدهم
لازم است محکم بزنم توی سر خودم !!!
وقتهایی که بی دلیل به بعضی ها
چشم غره می روم
و حوصله شان را ندارم
لازم است با جارو بیفتم دنبال بد اخلاقی هایم.
گاهی وقتها لازم است ترک بردارم .
گاهی وقتها لازم است بشکنم.
گاهی وقتها لازم است سر خودم داد بکشم!!!
منبع: http://beheshte44.blogfa.com/
همه اینها حرفهای دل منه هرچند این متن به قلم کسی ایست که نمیشناسمش ولی دقیقا حال وروز این روزای من اینجوریه وبه نوعی با خودم درجنگم...
یه مدت که نمیدونم تا کی طول بکشه نیستم به نوعی میخوام خودمو تنبیه کنم.فعلا خدانگه دار
سلام محبوبه جان خوبی؟ شرمنده یه مدت غایب بودم.یه هفته ای به نت دسترسی نداشتم .
آبجی محبوبه قول داده که متنبه بشه، شما جوون مردی کن و بگذر!!خب؟! کوتاه بیا دیگه. وا
هنوز تنبیه نشدهههههههههههههه.خیلی بچه ی بدی شده
محبوبه؟ فکر دل ما نیستی؟ خودتو تنبیه میکنی یا مارو؟؟؟
تو که بی وفا نبودی
قربونت فرم فعلا اوضاع واحوال خوبی ندارم.شاید سال جدید بیام
محبوبه جون عروس شدی، دیگه نمیای وب؟ آره شیطون؟ خب یه خبری از خودت بده
Salam na in khabara nist Hastim Dar khedmatetun
شمایی که جواب کامنتو دادی، محبوبه نیستی. کامنت دیگه ای هم گذاشته بودم.
نگران تر شدم. چرا رمزشو به یکی دیگه داده
رها جان عزیز دلم خودمم نگران نباش دارم با گوشی جواب میدم.هنوز مودمم رو شارژ نکردم.میبوسمت فعلا.تازه به وبت هم سرمیزنم وکامنت میذارم ولی ثبت نمیشه..
سلام ابجی
خوبی
ایشالله که حالت الان خوب مساعد شده باشه
و منتطرت هستم تا بازم بهم سر بزنی
سلام اقاحسین خوشحالم که دوباره برگشتید.الان میام