-
محمدم
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:55
امروز یه حس عجیبی دارم یه حسی که نمیشه هیچ اسمی روش گذاشت چقدر ساعتها وروزها دیر میگذره...حالا که قراره بیام وببینمت خیلی دیر میگذره. میام ویه دل سیر نگات میکنم...یه دل سیر بغلت میکنم...به اندازه همه دلتنگی هام به اندازه همه ی روزهایی که دلم واست تنگ شده ودلم خواسته بلند بلند گریه کنم ولی نتونستم... فقط دوسه روز فقط...
-
فضیلت بسم الله
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 13:11
روزی عبداللهبن یحیى بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد، صندلى (کرسى) در برابر آن حضرت بود، حضرت امر فرمود که بر آن کرسى بنشیند. عبدالله نشست، لحظهای نگذشت که چیزى بر سرش افتاد و سرش شکست و خون جارى گشت. حضرت امر فرمودند آب آوردند و خون سر او را شستوشو دادند و فرمودند: نزدیک شو به من؛ آنگاه دست بر شکاف سرش...
-
حواست باشد، خدا پاره آجر به سمتت پرتاب نکند!
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 12:41
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت . ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف...
-
تولد
شنبه 30 شهریورماه سال 1392 00:47
امروز 29شهریور تولدم بود.وارد 23سالگی شدم. خیلیا دوست ندارن سنشونو به کسی بگن ولی من مشکلی با سنم ندارم یعنی دوس دارم مناسب سن خودم رفتار کنم وبه نظر بیام. امروز از صب پیامک بارون شدم. اینم پیامهایی که دیروز وامروز واسم فرستادن. علی آقا:سلام آبجی خوبی تولدت مبارک سمیه:امشب میون آسمون جشنی زنور به پا شدهخورشید وماه...
-
داداشم.
جمعه 29 شهریورماه سال 1392 00:47
سلام داداشم امروز صب بیدار شدم ولی نه با صدای زنگ در با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم.ولی با این حال نا امید نشدم فکر کردم شاید دیر راه افتادین یکی دو ساعت گذشت وبابا زنگ زد گفت نمیاید. داداش گلم یک دنیا دلتنگتنم . الانم دارم یه آهنگ غمگین گوش میدم وگریه میکنم.ولی داداش اونقد دلم پره که با گریه کردن آروم نمیشم. خیلی دوست...
-
با من قدم بزن.مهران آتش
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 00:54
با من قدم بزن حالا که بامنی حالا که بغضی ام حالا که سهممی با من قدم بزن میلرزه دست و پام بی تو کجا برم بی تو کجا بیام دست منو بگیر کنار من بشین من عاشق تو ام حال منو ببین از دلهره نگو از خستگی پرم بی تو میشینم و روزا رو می شمارم هرجا بری میام دلگرم و بی قرار بی من سفر نرو تنهام دیگه نزار تو با منی هنوز عطر تو با منه...
-
عکس
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 00:03
-
طرح حنا
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1392 00:05
این وقت شب به جای اینکه برم بخوابم وصب برم سرکار نشستم دارم با حنا رو دستم طرح میندازم... الانم یه دستم از ارنج تا نوک انگشتام طرح زدم ومنتظرم رنگ بگیره... عکسشو انداختم ولی با یه دست نمیتونم عکساشو بریزم تو کامپیوتر وبعد بذارم اینجا ... سر فرصت عکسشو میذارم.
-
/
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1392 00:09
خدایا یادم بده... یادم باشه... یادت باشم...
-
به همین سادگی...
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1392 23:58
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد در حالیکه قصه کودکانه ای بیش نبود دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود وگرنه نمیشود به همین سادگی...
-
داداشم...
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 00:23
امشب فهمیدم دلتنگی دیشب بی خودی نبود الهی فدات بشم سه هفته ست تصادف کردی و من امشب فهمیدم به منم میگن خواهر... اولش بابا گفت که عصری زنگ زدن وباهات حرف زدن وتو فقط یه کوچولو زمین خوردی بعد مامان گفت یه کوچولو تصادف کردی وموبایلت شکسته بعدش علی آقا اومد گفت یه کوچولو دستت بخیه خورده هرسه بارم یه دل سیر گریه کردم قربونت...
-
تو ابری شی دلم تنگه
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 00:46
دلم خیلی برات تنگ شده خیلی کاش می اومدی... مــــث اسمت کـــه بارونه...مث چشمات کـــــه معـــصومه تو باشــــی حس خوبی هـــست... تو هـــستی قلبم آرومــه دارم اســمت رو میخونــم... داره تر میشـــه آوازم تو بارونـــی تو بارونـــی...تو امیدی گـــــــل نازم هوا ابـــری شـــده بازم...همه دنـــــــیام تورو میخواد صـــدای چیک...
-
0
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 00:16
اینم از امروز...یه روز پرکار بهتر بگم یه هفته پرکار از اول هفته روزی ۱۲ساعت کار کردم همش سرپا بودم خیلی خسته شدم ولی از یه جهت خیلی خوب بود اونم اینکه دیگه ترس ودلهره ندارم راحت و با آرامش کارمو انجام میدم واز نتیجه کار هم راضیم.خداروشکر
-
بیا
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 00:41
اینهمه بیداد را ...بی دال...کن !!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 01:36
خوب یه وبسایت جدید واسه خوندن پیدا کردم که ارزششو داره وقت بذارم و مطالبش رو بخونم. شهاب مرادی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 01:17
امشب باید تا صبح بیدار بمونم وخودمو با وب گردی مشغول کنم تا خوابم نبره. الانم میرم به وبهایی که همیشه میرم ویه سری بهشون میزنم وشایدم یه چندتا وب جدید واسه خوند پیدا کردم.
-
خوشحالم
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 23:43
از صبح تا حالا یه حس خوبی دارم کلا خوشحال خوشحال بودم امروز با یه خانمی آشنا شدم که خیلی پر انرزی بود یه خانم آرایشگر که خیلی مهربون بود وبرخلاف بقیه که بعضی موقها منو به خاطر این انتخابی که کردم دارن میترسونن خیلی ساده داشت درمورد حرفه وشغلش حرف میزد که انگار ساده ترین کار دنیاست وباعث شد بیشتر ازقبل به کارم علا قه...
-
آخه چرااااااا؟؟؟؟؟؟/
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 01:21
یکشنبه امتحان مانیکور داشتم رفتمو امتحان رو دادم وبا خودم گفتم بالای 90 میگیرم صبح خواهرم اس داده نمرت شده82 اونوقت موسوی شده 90 آخه چرا رو چه حسابی من شدم 82 به مربی مون گفتم این آزمون گرا رو چه حسابی نمره میدن شما قضاوت کن مانیکور من چش بود برگشته بهم میگه لابد چون امتحان کتبی شدی95 واسه همین نمره عملی رو کم دادن....
-
تنهایی
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 00:17
تنهایی یعنی دل هیچکس سایز دلت نیست !
-
محمد طاها
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 01:26
خداجون شکرت هزاران هزاربار شکر امروز محمد طاها پیدا شد. http://www.92329.blogfa.com/
-
عید
جمعه 18 مردادماه سال 1392 01:32
قلم مویی بردار و کمی رنگ ، آن را به خدا بده تا به زندگی ات رنگی از شادی بزند ؛ تنها خداست که میتواند ! عید همگی مبارک
-
کاملا واقعی...
یکشنبه 13 مردادماه سال 1392 00:22
چند شب پیش یکی داشته از مراسم احیا برمیگشته که میبینه یه مرد قد بلند که لباس مشکی تنشه داره صداش میکنه چون کس دیگه ای اونجا نبود فکر کرده لابد به کمک نیاز داره و رفته وقتی نزدیک اون مرد میشه بهش میگه بیا بریم سر این مزار بهش فاتحه بدیم اینم میره وبحش فاتحه میدن و میره خونشون فردای اون روز وقتی میخواسته بره سرکار...
-
طراحی ناخن من
شنبه 12 مردادماه سال 1392 01:17
اینم دو نمونه طراحی ناخن حوصله نداشتم پاک کنم دوباره طراحی کنم واسه همین دو طرح رو تو یه دستم کار کردم.
-
---
جمعه 11 مردادماه سال 1392 00:48
دوباره احساس سردرگمی میکنم...اینکه چی میخوام نمیدونم یعنی میدونم ولی نمیتونم عملیش کنم هزارتا چاله کندم که هیچ کدومشونو تا انتها نرفتم وسطای راه حوصله ام سر رفته و بیخیال اون کار شدم بعضی وقتا باخودم میگم اگه درسمو ادامه داده بودم اینجوری تو بلاتکلیفی نمی موندم آشپزی-میوه آرایی-خیاطی-کامپیوتر-بافتنی-و....تو هرکدومشون...
-
حکایت بهلول و شیخ جنید بغداد
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1392 18:13
آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.... شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی....
-
حکایتی از بهلول...
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1392 18:08
روزی بهلول از کوچه ای میگذشت، شخصی بالایش صدا زده گفت: ای بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم که فایده کنم؟ ـ برو، تمباکو بخر! مردک تمباکوخرید، وقتیکه زمستان شد، تمباکو قیمت پیدا کرد. به قیمت خوبی به فروش رسید. بقیه هر قدر که ماند، هر چند که از عمر تمباکو میگذشت، چون تمباکوی کهنه قیمت زیاد تری داشت، لهذا به قیمت...
-
اولین مخالفت شیطان با خلقت آدم:
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 01:12
شیطان در میان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتی که خداوند اراده کرد برای خود در زمین جانشین انتخاب کند .به ملائکه خطاب نمود که من می خواهم خلیفه ای در زمین قرار دهم و آنان را از مقصود خود آگاه کرد .دراین هنگام ابلیس به زمین آمد و فریاد زد ای زمین من آمده ام تو را نصیحت کنم .خداوند اراده فرموده که از تو پدیده ای به وجود...
-
کابینه شیطان
یکشنبه 6 مردادماه سال 1392 15:55
افراد کابینه ی شیطان فرزندان او هستند که آنها را هر صبح و شام جمع می کند و دستورات لازم را به آنهامی دهدو هرکس را در پی ماموریت خود می فرستد. 1ولها یا ولهان:مامور طهارت و نماز و عبادت است.او انسان را در طهارت و نماز وسوسه می کند و به شک می اندازد که نمازت باطل است و نماز دیگری را شروع کن یا وضوی تو باطل است و دوباره...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 مردادماه سال 1392 22:58
و من هنوز و تا همیشه به همین یک آیه دلخوشم : “بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهربانم !”. . . . . . .......
-
چگونه همیشه خانه ای مرتب داشته باشیم؟
جمعه 4 مردادماه سال 1392 17:09
خانه همیشه باید به قدری تمیز و مرتب باشد که اگر مهمانی آمد، دچار سردرگمی نشوید. در چنین شرایطی، فقط باید به فکر پذیرایی از آنها باشید و دیگر چندان به خانه نامرتب خود فکر نکنید. یکی از مشکلات خانمها بخصوص خانمهای شاغل و کارمند، تمیز کردن خانه و جمع کردن لوازم اضافی است؛ وقتی آنها خسته از کار روزانه به خانه برمیگردند...