-
/
شنبه 10 خردادماه سال 1393 01:05
چه جمعه پرکاری بود امروز... دیشب که تا ساعت 1 شب داشتیم اموزشگاه رو تمیز میکردیم چون کار ساختمون تازه تموم شده بود همه جا پر از گرد و خاک ولکه های سیمان بود خیلی خسته شدیم همه یه تی و جارو وخاک انداز به دست افتاده بودیم به جون اموزشگاه همسر دوستم گفت شما واسه چی اموزشگاه میزنید شرکت خدماتی بزنید خیلی سود...
-
I LOVE YOU
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1393 00:17
من حتی اینجا، روز اول توی غربت، توی صحبت تو کتابا، تو کلاسا اولین چیزی که یاد گرفتم این یه جمله بود: I LOVE YOU کفتر خونگی ام، بال بده تا پر بزنم بپرم تو شهر عشق،به هر خونه در بزنم واسه چیدن گل عشق، دیگه می رسه قدم حالا من به هر زبون دوست دارم رو بلدم زیر این سقف بلند آسمون توی این حرف های پوچ این و اون جمله ی دوست...
-
چکیده دوماه که گذشت
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1393 02:47
چند روز دیگه دوماه از سال 93 میگذره و تو این دوماه اتفاق های خوب وبد...تلخ و شیرین برام رخ داد از خاطرات بد وتلخش که بگذریم روزهای خوبی رو داشتم وراضی بودم از اینکه یکساعت مونده به سال تحویل بدو بدو رفتم خرید و20 دقیقه مونده به سال تحویل تند تند سفره هفت سین رو با کمک داداش وبابام چیدم... نزیکای سال تحویل وضو گرفتم...
-
زندگی...
سهشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1393 01:02
زندگی... یه روزی...یه جایی... حقمو ازت میگیرم
-
سلام.
جمعه 12 اردیبهشتماه سال 1393 01:23
اول ازهمه حلول ماه رجب رو به همه دوستای گلم تبریک میگم و دعا میکنم به همه آرزوهای قشنگتون برسین .خیلی وقته که چیزی ننوشتم یعنی فرصت نداشتم اگه خدا بخواد قراره یه کارجدید شروع کنیم دنبال مجوز ویه جای مناسب هستیم ..پارسال من به چیزایی که دوست داشتم رسیدم امسال هم بعدسال تحویل نشستم واون چیزایی که میخواستم داشته باشم...
-
مادرم
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 10:52
روزت مبارک مادرم....
-
اخرین پست
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1392 01:42
سلام از خیلی وقت پیش واسه اخرین پست امسال مطالبی رو با خودم مرور میکردم که تو وبم قرار بدم ...ولی الان حال و حوصله اش رو ندارم...الانم که اومدم فقط به خاطر دوستای خوب و نازنینم هست که تنهام نذاشتن...سال نو رو به همتون تبریک میگم انشاالله تو سال جدید به همه آرزوهاتون برسین وهمیشه لبخند بر لب داشته باشىن. کجایی خدا؟هستی؟
-
***
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1392 01:41
سرزدن به وب دوستان جز عادتهای هرشبم شده حتی اگه نتونم کامنت بذارم مطالبشون رو میخونم اخه باگوشی کامنت گذاشتن سخته.یه سری وب هم هستن که تاحالا براشون کامنت نذاشتم اما همیشه مطالبشون رو دنبال میکنم چون قلم زیبایی دارن. . . . من با کسی قهر نیستم.
-
بهونه
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1392 13:00
دارم برنامه بهونه رو نگا میکنم داره لازانیا درست میکنه ازقیافه لازانیا حالم بهم خورد ههمچین به به و چه چه راه انداخته که نگو. چند شب پیش هوس خاگینه کرده بودم با اینکه خیلی خسته بودم دست به کار شدم وشروع کردم وقتی اوردم بخوریم احساس کردم یه چیزی کم داره همگی داشتن با جون و دل میخوردن که یهویی بلند خندیدم همگی یه نگاه...
-
...
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1392 11:37
الان تک وتنها تو آرایشگاه نشستم و دارم گوشی وبگردی میکنم. خیر سرم چندروز دیگه امتحان مدیریت دارم دریغ از اینکه یه صفحه بخونم. هرماه باید قسط وامم رو بدم از طرفی ششصد هزار بدهی دارم.صدهزار بابت امتحان مدیریت بدم.صدهزار بابت سمیناری که قراره چندروزه دیگه برگزار بشه بدم.کلا این ماه هیچی برا خودم نمیمونه هرچی دربیارم باید...
-
چرا نمیتونم با برنامه باشم????
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1392 10:54
چرا من هر چی برنامه ریزی میکنم نمیتونم با برنامه عمل کنم ??? به هیچکدوم از کارام نمیرسه... کارای من... اول اینکه همیشه نمازمو سر وقت بخونم. نذر ختم قران دارم اما هنوز شروع نکردم. دوست دارم زبان انگلیسی یاد بگیرم. کارم جوریه که باید مدلهای مختلفی رو یاد بگیرم تا بتونم تو کارم موفق بشم. اینکه بتونم سر وقت سرقت بخوابم...
-
حرف دل
پنجشنبه 12 دیماه سال 1392 18:20
چند وقتی است احساس میکنم دلم برای خودم خیلی تنگ شده است. همه اش دنبال فرصتی هستم که کمی روبروی خودم بنشینم و با خودم حرف بزنم. دوست دارم از روزهایی بگویم که وقتی بغض گلویم را فشار می داد مجبور نبودم جلویش را بگیرم٫ می زدم زیر گریه و از هیچ کس هم خجالت نمی کشیدم. اما حالا احساس می کنم با سر عت نور از...
-
یلدای 1392
دوشنبه 9 دیماه سال 1392 17:22
-
نقل قولی از بزرگان
دوشنبه 9 دیماه سال 1392 13:02
* چقدر اشتباه است اینکه زنی پیش از انکه خودش دست به کار شود از شوهرش انتظار داشته باشد دنیایی را که میخواهد برایش بسازد. آنیس نین * کشف کرده ام که هر چه سخت تر کار کنم شانس بیشتری نصیبم میشود. توماس جفرسون * هنگام رفتن، با مردمی که میبینی خوشرو باش چرا که هنگام برگشت با آنها روبرو میشوی. جیمی دورانت * موفقیت معمولا به...
-
کاشت
شنبه 7 دیماه سال 1392 23:58
الهی به امید تو............ جمعه کلاس داشتم رفته بودم برای یادگیری کاشت ناخن واز مربی ادرس گرفتم ورفتم وسایلاشم گرفتم که به امید خدا کار جدیدم رو شروع کنم حدود یک میلیون خرج کردم . الان وسایلاش جلو چشممه و وقتی یادم میافته نزدیک یک میلیون پول بابت اینا دادم دوست دارم سرمو بکوبم به دیوار..... انشالله که کارم جا میافته...
-
.......
دوشنبه 2 دیماه سال 1392 18:30
دیشب خبردار شدیم یکی از فامیلامون به رحمت خدا رفته به خاطر وضعیت جاده ها نتونستیم تو مراسم شرکت کنیم واسه همین بابا صبح با هواپیما رفت وامشبم برمیگرده... هنوزم باورم نمیشه این اتفاق برای عمو محمود افتاده...تصویر عمو محمود وخاله اعظم ومرجان همش جلوی چشممه خدا بیامرزه روحشون شاد. خدا به خاله ومرجان صبر بده...خیلی زود...
-
شب یلدا
شنبه 30 آذرماه سال 1392 14:35
سلام سلام سلام........ پیشاپیش شب یلدا رو به همتون تبریک میگم وانشالله که شب خوب وخوشی رو کنار خانوادتان سپری کنید. منم امروز سرم خیلی شلوغ ودارم تدارک امشب رو میبینم. وقتی کارم تموم بشه در اسرع وقت عکساشونو میذارم. پی نوشت:رها جان من چند بار به وبلاگت اومدم وچند بار کامنت گذاشتم ولی متاسفانه هیچکدوم ثبت نشد. اینجا...
-
ده مرد ویک زن....
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 00:55
ده مرد و یک زن به طنابی آویزان بودند. طناب تحمل وزن یازده نفر را نداشت. باید یکنفر طناب را رها می کرد وگرنه همه سقوط می کردند. زن گفت من در تمام عمر همیشه عادت داشتم که داوطلبانه خودم را وقف فرزندان و همسرم کنم و در مقابل چیزی مطالبه نکنم. من طناب را رها می کنم چون به فداکاری عادت دارم. در این لحظه مردان سخت به هیجان...
-
زیبا...
شنبه 23 آذرماه سال 1392 01:01
ساده لباس بپوش،ساده راه برو اما در برخورد با دیگران ساده نباش زیرا سادگیت را نشانه میگرند برای درهم شکستن غرورت
-
برف....2
شنبه 23 آذرماه سال 1392 00:35
-
برف.......
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 00:32
از سر شب داره برف میباره نیم ساعت طول نکشید که حیاط خونه سفیدپوش شد وماهم سه تایی بابا و مامان ومن تو خونه کنار بخاری نشسته بودیم وهراز چندگاهی یه نگاهی به حیاط مینداختیم ببینیم که چقدر برف باریده. داداشم و زنداداشم اومدن وداداشم گفت میدونی فاطمه چی میگه میگه بریم ادم برفی درست کنیم دیدم زنداداشم خیلی دوست داره تو برف...
-
خودم
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 00:39
این روزهایم کمی عجیب است من خودم را گم کرده ام نمیشناسمش تمام روز را دنبال خودم میگردم ولی دریغ از یک نشانی... خودم کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 00:09
وقتی حصار غربت من تنگ می شود ** هر لحظه بین عقل و دلم جنگ می شود از بس فرار کرده ام از خویش خویشتن " ** گاهی دلم برای خودم تنگ می شود " گاهی به ترکتازی شعرم خوشم ولی ** گاهی کمیت شاعری ام لنگ می شود هر چند می شکیبم بر عشق باز هم ** گاهی دلم اسیر دل سنگ می شود گر یک نظر به روی شما کرد یار ما ** دنیای عشق با...
-
خدا به دادم برسه
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 01:17
این روزا نمیدونم چرا همش به ادمهایی که موهای سرشون ریخته واتفاقا چاق هم هستن میخندم نه اینکه مسخره کنما نه ولی وقتی یادم میافتن یا میبینمشون خندم میگیره صبح به ابجیم ودختر خاله میگفتم اونقدر که به اینجور ادما خندیدم خدا به دادم برسه یه شوهر این تیپی گیرم میاد ...یاد جمله رها افتادم ....نخندین سرتون میاد...
-
رویای .........
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 23:37
چند روزی هست که به وبلاگ یکی از دوستام میرم و این پیام رو میبینم وبلاگ مورد درخواست شما یافت نشد! 404 این وبلاگ ممکن است حذف، تغییر نام و یا به طور موقت از دسترس خارج شده باشد. نمیدونم حذف کردن یا دارن تغییراتی تو وبلاگشون ایجاد میکنن وواسه همین از دسترس خارج کرده. اگه دوباره به وبلاگ نویسی ادامه بدن که دوباره میرم به...
-
چرتکه
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 22:33
امروز عصر وقتی از کلاس اومدم بابام گفت یه بوس بهم بدهکاری گفتم چرا گفت چون رفتم چرتکه بابابزرگتو اوردم... هم صورتشو بوس کردم هم دستشو اونقد خوشحالم شدم که نگو ...چن وقتی بود که تو فکرش بودم وبالاخره امروز بابام اورد. دست بابابزرگمم درد نکنه انشالله که خدا به کسب و کارش رونق بده. (بازاری اولسون)
-
چرا مادرمان را دوست داریم
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 19:01
چون ما را با درد به دنیا میآورند و بلافاصله با لبخند میپذیرند. چون شیر شیشه را قبل از این که توی حلق ما بریزند، پشت دستشان میریزند. چون وقتی تب میکنیم، آنها هم عرق میریزند. چون وقتی توی میهمانی خجالت میکشیم و توی گوششان میگوییم "سیب می خوام"، با صدای بلند میگویند: "منیر خانم! بی زحمت یه سیب به...
-
تزیینات
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1392 01:13
اینا کادوها وخریدهایی هستن که در طول نامزدی خواهرم برای دامادمون بردیم.ومن تزیینشون کردم. جعبه ها رو خودم درست کردم با کاغذ کشی ویکسری وسایلی که تو خونه داشتم .اون بزرگه رو رفتم از سوپری گرفتم جعبه پشمک بود. اون برج ایفل هم که تو عکس نمایانه خودم درست کردم با ماکرونی اون گلها رو هم تیکه های موکت رو به شکل دایره بریدم...
-
اهنگ سرود افسانه محمد اصفهانی
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1392 20:36
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو ------ واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن ------ وانگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها ------ وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی ------ گر سوی...
-
خاطره دوم
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1392 19:52
پارسال برای عیادت یه عزیزی رفته بودیم بیمارستان که چون زودتر رسیده بودیم توی سالن انتظار مشغول سلام واحوال پرسی با آشناهامون بودم حواسم نبود و همینطور داشتم یکی یکی یا همه دست میدادم که دیدم... بلههههههههههههه ...دستم تو دست پدر شوهر خواهرمه ...اونقدر خجالت کشیدم که نگو ... وقتی وقت ملاقات شد رفتم تو یه چند دقیقه...