کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

*خاطره*

دلت را بتکان
غصه هایت که ریخت تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت …
دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت …
حالا آرام تر ، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین ، چه تفاوت می کند ؟
خاطره ، خاطره است
باید باشد ، باید بماند … 


خدایا...

چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند
کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند
و همه ی انسان ها با عشق …
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
و حتی من نباشد …
اما نباشد لحظه ای که در قلبم”عشق” نباشد !

حاج غلام رضا...

با بی حوصلگی داشتم کانالهای تی وی رو عوض میکردم که یه چهره آشنا دیدم آره خودش بود همونی که ۲سال پیش وقتی تو اوج نا امیدی بودم دیدمش ووقتی مشکلشو عنوان کرد دیدم مشکل من توش گمه ...یادمه اولین بار تو برنامه ماه عسل دیدمش وبعد از کلی گشتن تو اینترنت بالاخره خلاصه اون برنامه رو پیداکردم:  

 

  ابتدا خانم صیادی وارد استدیو برنامه شدند ایشون 30 سال پیش ، با علاقه فراوانی که به پسر عمشون داشتند ، باهاشون ازدواج می کنند . پدر خانم صیادی ، که دایی آقا غلام می شدند ، خیلی با این ازدواج مخالف بودن . چون آقا غلام اون زمان توی سن جوونی ، خیلی شر و شور بودن و اعتیادهم داشتند . اما آقا غلام به خاطر علاقه ی زیادی که به خانم صیادی داشتند ، به هر روشی ، داییشون رو راضی می کنند و این ازدواج صورت میگیره .خانم صیادی گفتند که : عاشق واقعا کوره . کور به معنای این که عیب ها رو نمی بینه . من هم چشمم رو روی عیب های آقا غلام بسته بودم و اصلا عیب هاش رو نمی دیدم و در هر شرایطی به خوبی هاش فکر می کردم .  

بعد از ازدواج ، اعتیاد آقا غلام خیلی بیشتر میشه و اعتیادشون 20 سال طول میکشه . به خاطر اعتیادی که داشتند ، کار های خلاف دیگه ای هم انجام می دادند ، که این باعث شده بوده که 18 سال توی زندان باشن و خانم صیادی توی این 20 سال خیلی خیلی سختی می کشن ، که به قول خودشون ، این خیلی ، حتی ذره ای از اون سختی رو که ایشون تحمل کردن ، نمی تونه بیان کنه .آقا غلام در زمان اعتیادشون اینقدر مواد مخدر مصرف می کردند که کاملا بیهوش می شدند و به حالت مرگ می رفتند . که به لطف خدا و کمک همسرشون هربار نجات پیدا می کردند .  

 

خانم صیادی تعریف می کردند که ، زمانی که آقا غلام اعتیاد داشتند ، اهل محل به ایشون غلام کاردی می گفتند . چون همیشه یه چاقو و یه کارد بزرگ همراهشون بوده . اما از 9 سال پیش که ایشون ترک کردند ، با این حال که آقا غلام مکه نرفتن ، اما ایشون رو حاجی صدا می زنن . چون به گفته خانم صیادی ، آقا غلام طواف خانه دل کردن و 9 سال هست که ایشون دائما با وضو هستند و حتی یک لحظه هم بی وضو نیستند . همچنین خانم صیادی تعریف کردند که : اعتیاد آقا غلام به حدی زیاد شده بوده که تمام بدنشون رو عفونت گرفته بوده و 35 کیلو شده بودن و حتی زندان هم ایشون رو جواب کرده بوده و آقا غلام رو به خونه می فرستن و میگن که ، دیگه مدت زیادی زنده نمی مونه . اما خانم صیادی دو ماه از ایشون پرستاری می کنن و آقا غلام خوب میشن .و بعد آقا غلام وارد استدیو ماه عسل شدند .  

 

ایشون در ابتدای ورودشون ، دست همسرشون رو بوسیدند و گفتند که : من هر روز دست همسرم رو می بوسم و این که من الان اینجام و دارم نفس می کشم ، بعد از خدا ، مدیون همسرم هستم . آقا غلام بر اثر تخریب مواد مخدر و آثار قرص های روان گردان ، تیک عصبی پیدا کرده بودند و بدنشون می لرزید . خانم صیادی تعریف می کردند که : خبر داشتند که آقا غلام قاچاق فروشی می کنه و دزدی می کنه ، اما چون می دونستند که این ذات اصلی آقا غلام نیست و به خاطر مصرف مواد مخدر این کار ازشون سر میزنه و ذات اصلیشون چیزی دیگه ای هست ، باز هم ایشون رو دوست داشتند و عاشقشون بودن . آقا غلام هم تعریف کردند که، اعتیادشون به حدی زیاد شده بوده که زندان ها هم ایشون رو نمی پذیرفتن و پدر و مادرشون نذر کرده بودن که ، ایشون بمیره . آقا غلام گفتند که الان دارن دنبال کسانی که بهشون خسارت مالی یا عاطفی زدن میرن و ازشون جبران خسارت می کنن .  

 

همچنین آقا غلام خطاب به کسانی که دنبال اعتیاد و مواد مخدر میرن و مثل گذشته ایشون چاقو و قمه همراشونه ، گفتند که :وای که چه مسیریه اعتیاد ، مرگه ، نا بودیه ، همه رو میکشه . خودش ، خانوادش ، مادرش ، پدرش ، جامعه اش . مردونگی به چاقو و غمه نیست . مردونگی به گذشته ، به بخشندگیه ، به آدم بودنه . از خدا میخوام که کمک کنه به افرادی که دارن توی این مسیر میرن و نجاتشون بده . امیدوارم این افراد برگردن ، چون من می دونم اینا دارن به کجا میرن . خانم صیادی هم خطاب به هم درد های خودشون و کسانی که با این مشکل درگیر هستتند ، گفتند که : من به خاطر عشقی که به همسرم داشتم و ایمانی که به خدا داشتم ، به پاش وایسادم .خیلی صبر کردم . به خدا گفتم ، خدایا من تا آخرش وایسادم ، هر چیزی که صلاح خودته ، همون بشه . خدا عاشقه صابرین هست . برای همین منم خیلی صبر کردم و خدا خیلی قشنگ جواب صبرم رو داد و الان خیلی خوش بختم و لحظه به لحظه خدا رو شکر می کنم که همه چیز به من داد 

من نمی گم همه مثل من باشن و 20 سال صبر کنن . اما ایمان داشته باشن ، زود شونه خالی نکنن . دستشون رو بزارن توی دسته کسانی که موفق بودن توی این راه . بدون کدوم حمایت از معتادشون سالمه ، کدوم حامیت ناسالمه . 

 

 
این زن و شوهر عزیز ، بعد از این ماجرا ، به تحصیلاتشون ادامه دادن و آقا غلام در رشته مدد کاری اجتماعی در دانشگاه شهید بهشتی ، در حال کمک به این افراد هستن .این زوج عزیز یه دختر 25 ساله ، یه نوه دو ساله و یک پسره 12 ساله دارن ، که در آخر برنامه ، پسرشون هم وارد استدیو برنامه شدند . و دکتر دارابی ، معاونت سیما ، دوتا سفر حج عمره ، به آقا غلام و خانم صیادی هدیه دادند.آقای علیخانی در انتهای برنامه گفتند که : دیگران حق دارن هر جوری که دوست دارن راجت ما فکر کنن و حرف بزنن ، اما من و تو حق نداریم ، چیزی بشیم ، که دیگران درباره ی ما فکر می کنن و حرف می زنن.و بعد با بسته شدن پرده دکور ماه عسل و خدا حافظی احسان علیخانی ، پنجمین قسمت از ماه عسل 90 هم به پایان رسید . 

 

فدات بشم داداشم توکل برخداانشاالله هرچی خیره همون بشه داره بارون میباره میگن اگه زیر بارون دعا کنی دعات قبول میشه تنها کسی که دعا کردم توبودی. 

  

 

شله زرد

یکی از شیرین ترین لحظات زندگی من آشپزی کردنه البته آشپزی که  نتیجه کار خوب باشه وهمه بپسندند. 

دیروز با پیشنهاد زن عموم تصمیم گرفتیم شله زرد و کوفته درست کنیم. 

 

مواد لازم برای تهیه شله زرد: 

 

برنج...........................2لیوان 

 

شکر..........................4لیوان 

 

آب............................10لیوان 

 

هل وزعفران وکره........به میزان لازم 

 

خلال پسته وبادام ودارچین....برای تزیین 

 

طرزتهیه:  

 

 

 

 

 

 

 

اس ام اس به سلامتی/ ۱ /

به سلامتی اون رفیقایی که واسه دوستاشون آچار فرانسه ن ولی حتی یه دونه انبردست هم پیدا نمیشه پیچای دلشون رو شل کنه بلکه کمتر بگیره و پیچای چشاونو سفتر کنه تا کمتر چکه کنه …  

 

سلامتیه کسایی که هیچکس دوسشون نداره و اونها هم دیگه توقع دوست داشتن رو از کسی  ندارن .
 

به سلامتی کسایی که زنده ان ولی نفس نمیکشن …
 

خیلیا هستن که این شب ها روی تخت گریه می کنند و شب روی بالشت خیس می خوابن …
خواستم بگم به سلامتیشون
آرزوی دور شدن اشک از چشمای قشنگشون
آرزوی یه دنیا لبخند روی لب های زیباشون … 

 

 

 سلامتی استادی که سر جلسه امتحان دید برگم سفیده، اومد در گوشم گفت نگران چی هستی؟ اسمتو بنویس بقیش با من!
(ولی حیف بیدار شدم بقیه خوابمو ندیدم) 

 

سلامتی کسایی که به پای هم پیر شدن ولی از هم سیر نشدن. 

 

فقط یه درد کشیده هست که میتونه همدرد واقعی باشه !
به سلامتی درد کشیده ها ! 

 

به سلامتی اونی که سرما هم میخوره بازم دلت میخواد محکم بغلش کنی ببوسیش … ! 

 

  

 

 

یه درد دل کوچولو...یه خواهش

خدایا... 

 

یه فرصت دیگه به منو داداشم بده... 

فقط یه فرصت دیگه....  

 

شنیده بودم اگه زیر بارون دعا کنی دعات برآورده میشه 

 

امشب داشت بارون میومد رفتم زیر بارون واسش دعاکردم 

 

ازم خواست واسش دعا کنم.خداجون من تحمل ناراحتی وشرمندگی عزیزم رو ندارم مراقبش باش پنج شنبه آینده پنج شنبه سرنوشت سازی هستش ..................... 

 

 

خدااااااااااااااا.......فقط یه فرصت دیگه. 

دوبرادر...

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از
 
آنهاازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
 
شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را
 
با هم نصفمی کردند . یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت :‌
 
(( درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم . من مجرد
 
هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند . ))
 
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه
 
به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
 
در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و
 
گفت :‌(( درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم .
 
من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده و
 
باید آینده اش تأمین شود . ))
 
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه
 
به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
 
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره
 
گندمشان همیشه با یکدیگر مساوی است . تا آن که در
 
یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند .
 
آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی
 
بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین گذاشتند و
 
یکدیگر را در آغوش گرفتند .

زندگی همینه :
انتظار یه آغوش بی منت …
یه بوسه بی عادت …
یه دوستت دارم بی علت …
باور کن زندگی همین دوست داشتنهای ساده س … 

 

 

تسبیحی بافته ام  

نه از سنگ 

 نه از چوب  

نه از مروارید 

 بلور اشکهایم را به نخ کشیده ام تا برای شادمانیت دعا کنم !