کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

اناردون

الهی شکر



وای که من چقدر خوشحاااااااالم امروز....

گارگاه نقلی اناردون شروع به کار کرد وسفارش گرفت وقتی میگم اناردون یعنی یه جای  نهایت چهار متری.

ما تو این چهارمتری بافتنی . کیفها ودستسازهای نمدی درست میکنیم...

خدا جونم شکرت برای حال خوب امروزم شکر.


گروه اناردون رو درست کردیم که یه شبه 92نفر عضو شدن....


دیروز تولد دختر گلم رها بود یه کیک سه طبقه درست کردم ووتمتولدش میکی موس بود.خیلی هول هولکی شد ولی خوش گذشت...


شرح حال امروز

سلام

تا ساعت 10صب خواب

بعد رفتیم ارایشگاه کاراموزام تمرین داشتن وساعت دو برگشتم خونه ناهار وخوردم وکمی با هستی جونی بازی کردم وودوبارهخواب وبلند شدم دیدم رها خانومی بیدار شده کمی باهاش بازی کردم وغذاشو که عصاره گوشت براش گذاشته بودم  ونصفه خورد 

رفتم سراغ شام یه سوپ جو ساده گذاشتم که بپزه الانم منتظرم که سوپ بپزه وسفره رو پهن کنم


سعی میکنم هفته ای لااقل دوبار اپ کنم...چون الان که بعد یکسال برگشتم و وبم رو مرور کردم کلی خاطره ها برام زنده شد...حیفه به خاطر روزمرگی ها و مشغله های کاریم  وب نویسی رو تعطیل کنم....


کاش دوستای قبلیم دوباره وب نویسی رو ادامه بدن مخصوصا گیل پیشی جونم که شمارشم داشتم متاسفانه به خاطر تعویض گوشیم پاک شد.اقا بهزاد که وب ایشون هم خیلی وقته سوت وکوره.وخیلی از دوستان عزیزی که در زمان وب نویسی همراهم بودن و با نظراتشون خوشحالم میکردن...


پ.ن:الان ساعت 1بامداد و من درحال پختن کیک  ....یه تیکه ازکیکو چند قسمت کردم و واسه تست اوردم خوردیم مابقی هم انشالله صب به اتفاق منیر  همکار جدیدمون  نوش جان خخوآهیم کرد..


این چند وقت خیلی تنبل شدم  الانم یه لیست غذا نوشتم که غذاهای اسون ومتنوع ومقوی درست کنم .

اسون به خاطر اینکه وقت زیادی ندارم که همش پام تو اشپزخونه  باشه.

رها جونمم کم کم شروع به غذا خوردن کرده  و با هر قاشق خوردن انگاری من جون میگیرم.الهی شکر

هستی جونمم که امروز یه کوچولو بد اخلاق بود....ولی عاشق خندتم عزیزکم

پ.ن:کل مطالب وبم ازاد شد رمزشونو برداشتم یکسریشونم که الان که به ارزوم رسیم ودوست نداشتم باشن حذف کردم.....خدا خیلی دوست دارما

و اما خلاصه...

خب مهمترین وشیرینترین اتفاق اینکه من صاحب یه رها و هستی خانوم شدم دو تا وروجکی که چندین ساله چشم نتظارشون بودم ...خدایا مچکرم.


این یکسال اموزشگاه به حول وقوه الهی رونق خوبی گرفته و ماهم حجم زیادی  از کارمون سبک شده.....


برای شیفت بعدازظهر یه ارایشگاه زدیم که اونم خدا روشکر  از همون ابتدا پربرکت بود.....


کلاس کیک فوندات که جزء برنامه هام بود رفتم و واونم دارم اجرا میکنم


میوه اراییم خیلی عالی شده به لطف دوست واستاد خوبم که تو اینستا باهاشون اشناشدم که هم چاقوهامو ازشون گرفتم  هم اشکالامو رفع کردن.ممنونم استاد خوبم اقای محمد خانی به جرأت میتونم بگم حکاکی های ایشون جزء برترین میوه اراییهای کشور هستش


الانم یه گارگاه راه انداختیم که قراره کارهای دستی تولید وبفروش برسه



واسه هر کاری سختی کشیدیم به امید روزی که سود خوبی ازشون حاصل بشه.


فعلا این شرح حال این مدت که نبودم....