از صبح تا حالا یه حس خوبی دارم کلا خوشحال خوشحال بودم امروز با یه خانمی آشنا شدم که خیلی پر انرزی بود یه خانم آرایشگر که خیلی مهربون بود وبرخلاف بقیه که بعضی موقها منو به خاطر این انتخابی که کردم دارن میترسونن خیلی ساده داشت درمورد حرفه وشغلش حرف میزد که انگار ساده ترین کار دنیاست وباعث شد بیشتر ازقبل به کارم علا قه مند بشم ...
همچین راحت و بدون استرس کارشو انجام میداد و هر مرحله از کارش که تموم میشد رضایت کامل داشت و از کارش تعریف میکرد...
اونوقت من تا شروع میکنم همش استرس و دلهره دارم و از اول تا آخر به خودم میگم چقد بد شد همش به خودم انرزی منفی میدم ...
از صبح با اون خانم یه بند حرف زدیم ولی جالب اینجاست که اسمشو نمیدونم؟؟؟
فردا میپرسم واینجا مینویسم که یادم نره چه خانم خوب ومهربونی بود.
خانم مهناز نسیم پور ودخترش بهار
یکشنبه امتحان مانیکور داشتم رفتمو امتحان رو دادم وبا خودم گفتم بالای 90 میگیرم
صبح خواهرم اس داده نمرت شده82 اونوقت موسوی شده 90
آخه چرا رو چه حسابی من شدم 82
به مربی مون گفتم این آزمون گرا رو چه حسابی نمره میدن شما قضاوت کن مانیکور من چش بود
برگشته بهم میگه لابد چون امتحان کتبی شدی95 واسه همین نمره عملی رو کم دادن.
آخه چه ربطی داره؟؟؟؟
قلم مویی بردار و کمی رنگ ، آن را به خدا بده تا به زندگی ات رنگی از شادی بزند
؛
تنها خداست که میتواند !
عید همگی مبارک
چند شب پیش یکی داشته از مراسم احیا برمیگشته که میبینه یه مرد قد بلند که لباس مشکی تنشه داره صداش میکنه
چون کس دیگه ای اونجا نبود فکر کرده لابد به کمک نیاز داره و رفته وقتی نزدیک اون مرد میشه بهش میگه بیا بریم سر این
مزار بهش فاتحه بدیم اینم میره وبحش فاتحه میدن و میره خونشون فردای اون روز وقتی میخواسته بره سرکار کنجکاو میشه
و میره سر مزاری که شب بهش فاتحه دادن فکر میکنید چی میبینه.....؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
صاحب قبر یعنی همون کسی که مرده بود رو میبینه
(از روی عکسی که روی سنگ قبر بود)
.
.
.
.
حالا اون کی بود؟؟؟؟
.
.
.
.
همونیکه ازش خواسته بود برن سر مزار.
نمیدونم اون آدم چرا ازش خواسته تا براش فاتحه بفرسته ولی این ماجرا باعث شد هروقت از اونجا رد میشم واسش فاتحه بفرستم...
روحش شاد...
اینم دو نمونه طراحی ناخن حوصله نداشتم پاک کنم دوباره طراحی کنم واسه همین دو طرح رو تو یه دستم کار کردم.
دوباره احساس سردرگمی میکنم...اینکه چی میخوام نمیدونم یعنی میدونم ولی نمیتونم عملیش کنم
هزارتا چاله کندم که هیچ کدومشونو تا انتها نرفتم وسطای راه حوصله ام سر رفته و بیخیال اون کار شدم
بعضی وقتا باخودم میگم اگه درسمو ادامه داده بودم اینجوری تو بلاتکلیفی نمی موندم
آشپزی-میوه آرایی-خیاطی-کامپیوتر-بافتنی-و....تو هرکدومشون یه سرکی کشیدم ولی تا انتها دنبال نکردم
الانم که آرایشگری...
خوبه ها ولی بازم اون چیزی که میخوام نیست فعلا علاقه زیادی به مانیکور پیدا کردم تا بعدا چی بشه خدا میدونه...
یکی میخوام لنگه خودم باشه وصبح تا شب باهم کار کنیم اصلا احساس خستگی نمیکنم یعنی اون کاری که خودم دوس داشته باشم انجام بدم اصلا خسته نمیشم.
یکی شبیه فاطمه خانم...کاش اینقدر دور نبود.
آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او....
شیخ احوال بهلول را پرسید.
گفتند او مردی دیوانه است.
گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم «بسمالله» میگویم و در اول و آخر دست میشویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید چه کسی هستی؟
جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را میدانی؟
عرض کرد آری...
سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمیدانی..
پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمیدانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید.
بهلول گفت از من چه میخواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟
عرض کرد آری... چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیهالسلام) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی.
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو قربهالیالله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و
اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیراً! و
ادامه داد:
در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.
و در خواب کردن اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد.
روزی بهلول از کوچه ای میگذشت، شخصی بالایش صدا زده گفت: ای بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم که فایده کنم؟
ـ برو، تمباکو بخر!
مردک تمباکوخرید، وقتیکه زمستان شد، تمباکو قیمت پیدا کرد. به قیمت خوبی به فروش رسید. بقیه هر قدر که ماند، هر چند که از عمر تمباکو میگذشت، چون تمباکوی کهنه قیمت زیاد تری داشت، لهذا به قیمت بسیار خوبتر فروخته میشد وسرانجام فایده بسیاری نصیب اوشد. یک روز باز بهلول از کوچه می گذشت که مردک بالایش صد ا زده و گفت:
ای بهلول دیوانه! پارسال کار خوبی به من یاد دادی، بسیار فاید ه کردم، بگو امسال چه خریداری کنم؟
ـ برو، پیاز بخر!
مردک که از گفته پارسال بهلول فایده، خوبی برداشته بود، با اعتمادی که به گفته اش داشت هرچه سرمایه داشت و هر چه فایده کرده بود. همه را حریصانه پیاز خرید و به خانه ها گدام کرده منتظر زمستان نشست تا در هنگام قلت پیاز، فایده هنگفتی بر دارد. چون نگاهداری پیاز را نمی دانست، پیاز ها همه نیش کشیده و خراب شد و هر روز صد ها من پیاز گنده را بیرون کرده به خندق میریختند و عاقبت تمام پیاز ها از کار برامده خراب گردید و مردک بیچاره نهایت خساره مند شد.
مردک این مرتبه با قهر و خشونت دنبال بهلول میگشت تا او را یافته و انتقام خود را از وی بگیرد. همینکه به بهلول رسید، گفت:
ای بهلول! چرا گفتی که پیاز بخرم و اینقدرها خساره مند شوم؟
بهلول در جوابش گفت:
ای برادر! آن وقت که مرا بهلول دانا خطاب کردی، از روی دانایی گفتم«برو، تمباکو بخر» این مرتبه که مرا بهلول دیوانه گفتی، از روی دیوانگی گفتم ـ «برو، پیاز بخر» و این جزای عمل خود تست. مردک خجل شده راه خود را پیش گرفته رفت و خود را ملامت میکرد که براستی، گناه از او بوده..
شیطان در میان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتی که خداوند اراده کرد برای خود در زمین جانشین انتخاب کند .به ملائکه خطاب نمود که من می خواهم خلیفه ای در زمین قرار دهم و آنان را از مقصود خود آگاه کرد .دراین هنگام ابلیس به زمین آمد و فریاد زد ای زمین من آمده ام تو را نصیحت کنم .خداوند اراده فرموده که از تو پدیده ای به وجود آورد که برترین خلایق باشد و من می ترسم او خدا را معصیت کند و داخل آتش شود و در نتیجه تو داخل آتش شوی .وقتی ملائکه آمدند که از تو خاک بردارند آنها را به خدای بزرگ قسم بده که از تو خاک برندارند.
امام علی (ع)می فرمایند:وقتی خداوند متعال اراده کرد که آدم (ع) را خلق کند خطاب به جبرئیل فرمود:مقداری خاک از زمین بیاور تا خلقی جدید به وجود آورم که افضل موجودات واشرف مخلوقات باشد.جبرئیل به زمین آمد تا خاک بردارد.زمین نالید و او را به خدا قسم دادکه از آن خاک برندارد.جبرئیل هم برگشت و داستان را گزارش داد.بعد از او میکائیل و اسرافیل را فرستاد. باز هم آنها دست خالی برگشتند .برای بار چهارم عزرائیل را فرستادکه حتما از زمین خاک بیاور.او که خواست از زمین خاک بردارد باز زمین نالید ولی این بار عزرائیل گفت:من از جانب خدا مامور شدم و خاک را از زمین برداشت و خداوند آدم را از آن ساخت و از به بعد بود که خداوند قبض روح آدمیان را به دست عزرائیل داد از این جهت که ناله و گریه ی آنها در هنگام جان دادن در وی اثر نمی کند و او ماموریت خود را انجام می دهد .هنگامی که خداوند آن خاک را با آب خالص مخلوط کرد و پیکر خاکی اورا قالب زد .شیطان با خود گفت:این مخلوقی ضعیف است که از گل چسبیده به وجود آمده و من با او مخالفت خواهم کردو اگر روزی قدرت پیدا کنم او را هلاک خواهم کرد .پس خداوند به فرشتگان فرمود که بر او سجده کنند ولی شیطان گفت که من از آتشم او را سجده نخواهم کرد به این ترتیب خداند او را از بهشت بیرون کرد ولی شیطان از خدا مهلت خواست و خداوند نیز به مهلت معین داد و او هم دام های خود را می گستراند ولی این طور نیست که که انسان به خاطر دامهای ابلیس گناه کند.او فقط وسوسه می کندولی قدرت اختیارو انتخاب افراد است که به او جواب مثبت می دهند.
افراد کابینه ی شیطان فرزندان او هستند که آنها را هر صبح و شام جمع می کند و دستورات لازم را به آنهامی دهدو هرکس را در پی ماموریت خود می فرستد.
1ولها یا ولهان:مامور طهارت و نماز و عبادت است.او انسان را در طهارت و نماز وسوسه می کند و به شک می اندازد که نمازت باطل است و نماز دیگری را شروع کن یا وضوی تو باطل است و دوباره وضو بگیر.
2.هفاف:مامور اذیت و ترساندن انسانها در بیابانها و صحرا ها است که او را به وهم و خیال اندازد و یا به شکل حیوانات گوناگون به نظر انسان آید.
3.زلنبور:که موکل بازاری هاست که فروشنده را برای فروش جنس خود وادار به گفتن دروغ و قسم و مدح متاع می کند.
4.در مصیبتی که به انسان وارد می شوداعمالی مانند خراشیدن و سیلی زدن به خود ویقه ی لباس را پاره کردن را پسندیده جلوه می دهد .
5.ابیض:انبیاءرا وسوسه می کند یا مامور به خشم در آوردن انسانها است که به وسیله ی آن خونها ریخته می شود.
6.اعور:کارش تحریک شهوات در مردان و زنان است و آنها را به گناه دعوت می کند.
7.داسم:همواره مراقب خانه هاست که وقتی انسان داخل خانه شد سلام نکند و اسم خدا را به زبان نیاورد و او را آن قدر وسوسه می کند تا شر و فتنه در آنها ایجاد شود.
8.قندر:او نظارت بر زندگی افراد دارد به طوری که فرد در برابر ناموس خود بی تفاوت می شود.
9.دهار:آزار مؤمنان در خواب به صورت خوابهای وحشتناک و یا وسوسه از طریق خواب.
10.ابقض:وظیفه ی او گذاشتن سی عدد تخم در هر روز که همگی آنها دشمن انسان هستند.
11.تمریح:او درآغاز شب با وسوسه کردن وقت مردم را پر می کند.
12.لاقیص:او یکی از دختران شیطان است و کارش وادار کردن زنان به مساحقه می باشد.
13.متکون:شکل خود را تغیییر می دهد و مردم را وادار به گناه می کند.
14.مذهب:به شکلهای مختلف غیر از صورت پیامبر و امامان در می آید و مردم را گمراه می سازد.
15:خنزب:بین نماز گزار و نمازش حایل می شود و توجه قلب را از وی می گیرد.
16.مقلاص: :مؤکل قمار است ،قماربازها به دستورات او رفتار می کنند.
17.طرطبه:یکی از دختران شیطان است که کار او وادار کردن زنان به زنا است.
18.قزح.
19.زوال.
20.... .
و من هنوز و تا همیشه به همین یک آیه دلخوشم :
“بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهربانم !”.
.
.
.
.
.
.......
خانه همیشه باید به قدری تمیز و مرتب باشد که اگر مهمانی آمد، دچار سردرگمی نشوید. در چنین شرایطی، فقط باید به فکر پذیرایی از آنها باشید و دیگر چندان به خانه نامرتب خود فکر نکنید.
یکی از مشکلات خانمها بخصوص خانمهای شاغل و کارمند، تمیز کردن خانه و جمع کردن لوازم اضافی است؛وقتی آنها خسته از کار روزانه به خانه برمیگردند و دلشان میخواهد چند دقیقهای استراحت کنند تا توان لازم و کافی برای انجام سایر کارها را داشته باشند، متاسفانه معمولا به جای استراحت باید به فکر جمع کردن خانه باشند. با اینکه خانمهای خانهدار از صبح فرصت کافی برای تمیز کردن خانه دارند، اما اگر این وضعیت برای آنها هم هر روز تکرار شود، بهطور حتم خوشایند نخواهد بود. بنابراین همه خانمها، چه خانهدار و چه کسانی که بیرون از خانه کار میکنند، ترجیح میدهند هیچوقت با خانهای به هم ریخته و نامرتب روبهرو نشوند. خانمهایی که بیرون از خانه کار میکنند، معمولا در روزهای پایانی هفته زمانی را برای نظافت کلی خانه در نظر میگیرند. البته بهتر است در این روزها همسر و فرزندان هم به آنها کمک کنند. در این روزها خانه جارو میشود، کاشیها و سرامیکها تی کشیده میشود و سرویسهای بهداشتی شسته و ضدعفونی میشوند و با شروع هفتهای جدید، خانه کاملا تمیز و مرتب است، اما مهم این است که تمام اعضای خانواده سعی کنند خانه را همیشه به همین شکل نگهدارند. مهمان سرزده خانه همیشه باید به قدری تمیز و مرتب باشد که اگر مهمانی آمد، دچار سردرگمی نشوید. در چنین شرایطی، فقط باید به فکر پذیرایی از آنها باشید و دیگر چندان به خانه نامرتب خود فکر نکنید. البته گاهی اعضای خانواده به محض اینکه متوجه میشوند مهمانی در راه است، در مدت زمانی کوتاه تمام وسایل اضافی را داخل اتاقها، کمدها و کابینتها مخفی میکنند، اما با این کار و بعد از رفتن مهمانان متوجه آشفتگی بیشتر خانه میشوند. در آن زمان است که هرکس باید برای پیدا کردن وسایل خودش همه جا را زیر و رو کند.
نظافت روزانه خانه:
اگر عادت کنید هر روز خانه را تمیز کنید، هیچوقت نامرتب و بههم ریخته نمیشود که بخواهید به فکر تمیز کردن کلی خانه باشید. برای این کار هر روز بعد از بیدار شدن از خواب، تخت خود را مرتب کنید، در کمدها را ببندید، لباسها را سر جای خود بگذارید و کل اتاقخواب را تمیز کنید. اگر فرزندان شما کوچک هستند، خودتان این کارها را برایشان انجام دهید و اگر به سنی رسیدهاند که میتوانند این کار را به تنهایی انجام دهند به آنها بیاموزید بعد از بیدار شدن از خواب، اتاق خود را مرتب کنند. همچنین باید به آنها یاد دهید شب هنگام خوابیدن اتاق را مرتب کنند و وسایل اضافه را از روی زمین بردارند.
آشپزخانه هم باید تمیز باشد:
همیشه سعی کنید روی کابینت آشپزخانه تمیز و مرتب باشد. با این کار علاوه بر داشتن خانهای تمیز، آرامش بیشتری هم احساس میکنید. بعد از پخت غذا هم گاز را تمیز و مرتب کنید. اگر همان موقع دستمالی تمیز روی گاز بکشید دیگر نیازی به استفاده از مواد شوینده قوی و... نیست. همیشه سعی کنید اگر چند تکه ظرف کثیف در آشپزخانه مانده است، همان موقع آنها را بشوئید و این کار را به زمانی دیگر موکول نکنید. چون وقتی ظرفشویی آشپزخانه پر از ظرف کثیف باشد، به هم ریختگی آشپزخانه بیشتر به چشم میآید. داخل یخچال و فریزر هم با اینکه دیده نمیشود، اما همیشه باید تمیز و مرتب باشد. میتوانید با تقسیمبندی فضای داخل فریزر و یخچال و قرار دادن مواد غذایی خاص در قسمتهای مشخص، همیشه آنها را تمیز و مرتب نگهدارید. در ضمن، مواد غذایی را هیچ وقت بدون درپوش داخل یخچال و فریزر نگذارید تا بوی بد و ظاهر ناخوشایند آنها، شما را اذیت نکند. سرویسهای بهداشتی هم باید روزانه شسته و ضدعفونی شوند تا همیشه تمیز بوده و بوی ناخوشایندی نداشته باشند.
نظافت فرش و سرامیک:
در قسمتهایی که از فرش و موکت به عنوان کفپوش استفاده شده است کثیفی را کمتر نشان میدهد، اما در مناطقی که زمین خانه سنگ یا سرامیک است، جمع شدن پرز و مو بیشتر مشخص میشود و به همین دلیل گاهی خانه نامرتب به نظر میرسد. برای اینکه این مکانها هم تمیز باشند، میتوانید هر وقت متوجه کثیفی آنها شدید، با استفاده از تی آنجا را تمیز و براق کنید. علاوه بر این موارد، سرویسهای بهداشتی هم باید روزانه شسته و ضدعفونی شوند تا همیشه تمیز بوده و بوی ناخوشایندی نداشته باشند. در نهایت همیشه به خاطر داشته باشید با همکاری همه اعضای خانواده، میتوانید براحتی خانهای تمیز و مرتب داشته باشید. در این شرایط، خانمهای شاغل هم با خیال راحت به محل کار میروند و نگران تمیز کردن خانه نیستند.
گاهی وقتا اتفاقایی می افتن که آدم از دنیا سیر میشه و حوصله زندگی کردن رو از دست میده امروز یه پسر 24ساله به رحمت خدا رفت پسری که تازه شروع به کار کرده بودوتازه داشت تبلیغ کارشو میکرد و تنها پسر خانواده بود ودو روز قبلش هم یه پسر20ساله به رحمت خدا رفت
اولی بر اثر تصادف و دومی بر اثر برق گرفتگی
نمیدونم شاید یه تلنگری واسه ماست واسه مایی که بیخیال داریم زندگی مونو میکنیم انگار که قراره هزار سال زنده باشیم مایی که تهمت میزنیم...دل کسیو میشکنیم...وعین خیالمونم نیست
تلنگری واسه ماست که بدونیم کجا زندگی میکنیم مایی که از چند ثانیه بعدمون هم خبر نداریم نمیدونیم زنده ایم یا مرده...باید حواسمون به کارامون ...رفتارمون باشه
اگر در حال حاضر از کسی کینه ای به دل دارید ببخشید...اگر دل کسی را شکسته اید دست به کار شوید و از طرفتان طلب مغفرت نمایید...اگر با کسی قهرید بدانید دنیا ارزش آن را ندارد که حتی لحظه ای را با دلخوری و غصه بگذرانید ...اصلا به هرکس که دوست دارید و برایتان عزیز است بگویید که دوستش دارید....
خداوندا همیشه حواست بهم بوده...مثل همیشه عزیزانم را درپناه خود حفظ بفرماو ضامن سلامتیشان باش و به دلهایشان شادی و به مالشان برکت عنایت فرما.ای خدای مهربان من
آمیییییییین...
آقای مجری: درخواست مون رومی تونیم با یه کلمه قشنگ بگیم.
مثلا یه لیوان آب بخوایم چی می گیم؟
پسرخاله: خودمون می ریم آب می خوریم، برای بقیه هم میاریم
- نه، مثلا بخوایم بگیم این شیرینی رو به من بده
- خودمون بلند می شیم بر می داریم به بقیه هم تعارف می کنیم
- نه، یه کلمه ای بگو که محبت شما رو به من نشون بده
- می خوای برم نون بگیرم؟ می خوای برم نفت بگیرم؟ آب بیارم؟
- نه نه� قبل از اینکه بگیم این شیرینی رو به من بده، می تونیم یه کلمه قبلش
بگذاریم. بگیم: �عزیزم، ممکنه شیرینی رو به من بدی؟�
- بله بفرما. بفرما. من خودم باید زودتر می فهمیدم شیرینی می خوای،
بهت می گفتم. بفرمایین بفرمایین.