کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

تزیینات

اینا کادوها وخریدهایی هستن که در طول نامزدی خواهرم برای دامادمون بردیم.ومن تزیینشون کردم. 

 

 

 

 

 جعبه ها رو خودم درست کردم با کاغذ کشی ویکسری وسایلی که تو خونه داشتم .اون بزرگه رو رفتم از سوپری گرفتم جعبه پشمک بود. اون برج ایفل هم که تو عکس نمایانه  خودم درست کردم با ماکرونی

 اون گلها رو هم تیکه های موکت رو به شکل دایره بریدم وبهم چسبوندم وقبلا کف پاسیو اونو انداخته بودم. 

یه چیز دیگه کوسن ها وتشکچه ها رو هم به اتفاق خواهری درست کردیم.کلا از هر بند انگشتم یه هنر میباره

  

 

 

اون سبد سبزیجات وحکاکی روی هندوانه هم کار خودمه اینی که کادوها توشه یه سبد حصیری بود که روشو با حریر پوشوندم وبا همون حریر وپارچه سفید واسش گل درست کردم.واسه شیکتر شدن پاپیون جلوی سبد پرهای کلیپسمو کندم چسبوندم اینا رو برای شب یلدا آماده کرده بودم.  

 

 

 

 

اینا خریدهای نامزدی بود که با سینی و تور وکمی پارچه درست شده. 

 

 

اینم که میبینید توش آجیله دامادمون واسه کارش یه هفته رفته بود دوره که وقتی به دیدنش رفتیم اینو بردیم.

اهنگ سرود افسانه محمد اصفهانی

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو ------ واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن ------ وانگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها ------ وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی ------ گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو

آن گوشواره شاهدان هم صحبت عارض شده ------ آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو

چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما ------ فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو

تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی ------ چون قدر مرا ارواح را کاشانه شو کاشانه شو

اندیشه ات جایی رود وانگه تو را آنجا کشد ------ ز اندیشه بگذر چون عاشقان افسانه شو افسانه شو

قفلی بُود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما ------ مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو

بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را ------ کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو

گوید سلیمان مر ترا بشنو لسان الطیر را ------ دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو

گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه ------ ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو

تا کی دو شاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی ------ تاکی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو

شکرانه دادی عشق را از تحفه ها و مالها ------ هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو

یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی ------ یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو

ای ناطقه بربام ما و در تاکی روی در خانه پر ------ نطق زبان ترک کن بی چانه شو بی چانه شو  

 

با گوش دادن به این اهنگ دلم گرفت ولی یه آرامش خاصی داشت. 

 

دوست خوبم افسانه ممنونم.

خاطره دوم

 

 

پارسال برای عیادت یه عزیزی رفته بودیم بیمارستان که چون زودتر رسیده بودیم توی سالن انتظار مشغول سلام واحوال پرسی با آشناهامون بودم حواسم نبود و همینطور  داشتم یکی یکی یا همه دست میدادم که دیدم... 

بلههههههههههههه ...دستم تو دست پدر شوهر خواهرمه ...اونقدر خجالت کشیدم که نگو ... 

وقتی وقت ملاقات شد رفتم تو یه چند دقیقه وایسادم وزودی رفتم تو سالن...هنوزم که یادش میافتم خجالت میکشم. 

 

 

 

یکی دیگه... 

ما شب تاسوعا همه جمع میشیم خونه مادربزرگم یه سال که نمیدونم کی بود موقع خداحافظی  دوباره جوگیر میشم وبا همه دست میدم وخداحافظی میکنم که میرسم به شوهر خاله گرامی که اون بنده خدا با هیشکی دست نمیده منم اصلا یادم نبود که چرا دارم با اون دست میدم پرو پرو اونقدر دستمو نگه داشتم که مجبور شد باهام دست بده اومدم بیرون وتازه فهمیدم چیکار کردم گفتم خاک برسرت کنن دختر مگه اون محرمه که جوگیر شدی باهاش دست دادی

خاطره

 

اصولا حال وحوصله نوشتن اتفاقایی که تو طول روز برام میافته رو ندارم ولی امروز که دفترمو باز کردم  کلی به نوشتم خندیدم: 

 

پارسال شب چهارم محرم ساعت19:20 

 

آخی طفلک خواهرم میخواست بره درو باز کنه که با مخ خورد زمین وای کلی خندیدم زمین خیس بود بدو بدو داش میرفت که پاش پیچ میخوره وبا کله میره تو باغچه.با اینکه کلی بهش خندیدم ولی دلم واسش سوخت اخه چند روز پیش هم با صورت رفته بود تو در. 

 

اینو واسه مامانم خوندم وکلی خندیدیم اصلا یادم نبود. 

 

 

اگه بشه چی میشه...

 

 

چند روزه سرما خوردم وکارم شده خوابیدن  

یه چند وقتی هست که هیچ کاری انجام ندادم منظورم کار هنری وتزیینات و....هستش 

یه چندتا استیکر خوشگل دیدم که میخوام خودم درستشون کنم واسه یخچال وکمد دیواری یه طرح سنتی هم برای پاسیو 

فقط گیروسایلاشم که بتونم برم بیرون وتهیه شون کنم زودی دست به کار میشم. 

دیروز تو نت یه کوسن 8 ضلعی دیدم که جون میده واسه پاسیومون که اونم باید پارچه ترمه بگیرم ودرست کنم. 

متاسفانه چیزایی که میخوام درست کنم هیچکدوم وسایلاشو ندارم. 

میدونم کجا میشه تهیه شون کرد جاشونو بلدم وپولم که دارم وفقط منتظرم یکی آقایی کنه وحوصله به خرج بره ومنو ببره بیرون. 

 

 

 

 

 

مشق های ادم شدن.قسمت چهارم

بسم الله الواحد القهار

 

 This is tower control you are clear for take off good hunting

اینجا ، برج مراقبت شما آماده تیک آف هستید ، پرواز خوبی داشته باشید...

 

پیش مطالعه: مگه شما پیش مطالعه لازمی اصلا؟؟ مگه دیگه لازمه که من توضیح بدم برات که قبلا چی گفتیم؟شما دیگه داری فارغ التحصیل میشی...داری یه کسی میشی واسه خودت...داری خلبان میشی..میخوای خودت بپری و یه عده رو هم با خودت بپرونی... دیگه من چی بگم این وسط ؟ جز اینکه بمونم تو برج مراقبت اصول پرواز رو یه بار دیگه مرور کنم...

اصول پرواز(دوره ای برای خودم) :

خدا که بی دلیل یه چیزی رو ستون دین نذاشته؟ گذاشته؟ اگه میخوای الگو بشی راهش این نیس که خودت که هنوز نیم پزی بری دست یه جوجه دیگه رو هم بیاری نیم پز کنی...اول بذار خوب بپزی، خوشمزه که شدی...برو بقیه جوجه ها رو خبر کن..یعنی اگه نماز خون ها قشنگ نماز بخونن...نماز نخون ها نماز میخونن...

همینجا واسا...بذار مچتو بگیرم ببینم...پس چرا انقد نماز نخون داریم؟ گناهش گردن توئه...فهمیدی؟ تقصیر توئه...واسه اینه که تو هنوز نپختی واسه دینت...واسه دینت به درد نمیخوری! راست راست میگردی ، بعد میگی ای هوار ای داد...بی دین ها زیاد شدن... ولی بدون! اینو یاد باشه که مچ تو رو میگیرن روز قیامت! چون تویی که پیامبر دیگرانی! تو واسه خودت و اطرافیانت مبعوث شدی! حالا بسته به بلندی روحت داره که چقدر پیامبر خوبی باشی...

خب حالا قبل از اینکه مطلب جدید بگم بذار برات بگم که یک نفر یه نظرخصوصی گذاشته بود بی نام (خب اسمتو میگفتی؟ ) که : شما که میگی سر نماز حواست پی حاجت های کاسه بشقابیت نباشه ، چرا فکر اون مادر نیستی که با هزار فکر بچه و ناهار و شوهر میره سر نماز؟ نیتش هم خداییه..قربه الی الله..مگه این اشکالی داره؟

باید عرض کنم که: فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ ...هر وقت فارغ شدی ، عبادت کن!

نه اینکه اون مادر نیتش خدایی نباشه ، که اگه پاک ترین نیت هم داشته باشه حرف اساسی رو تو نماز یه چیز میزنه:

الله اکبر..

خدا بزرگتره...خدا مهمتره...خدا از شوهر من، بچه من، زندگی من مهمتره...

وقتی میرم سر نماز دیگه نباس چیزی رنگ داشته باشه واسه من...واسا همینجا اشتباه نکن!!

نه اینکه به من حالی دست بده و از این دنیا عروج کنم..نه !

یعنی باید انقدر مودب بشم که جلو ذات باری تعالی بی ادبی بدونم که چشام همه جا رو میپاد، باید بی ادبی بدونم که وقتی تلفن زنگ میزنه من تو خودم میگم یعنی کیه؟ چیکار داره؟ نکنه فلانی اومده از سفر؟ آخ جون سوغاتی هم آورده...حالا کی بریم خونش؟ این هفته که درگیرم باید بذارم هفته بعد...تازه حوصله فلانی هم ندارم..ولش کن اصلا ...نرم مهمونی بهتره..بذار بگم دوتایی بریم بیرون!

بعد یهو به خودم بیام ببینم عه؟ دارم میگم : السلام علیکم و رحمه الله....

اینه؟ نماز اینه؟ روت میشه بعدش بگی خدایا....

حالا نری کلا نماز رو بذاری کنار بیافته گردن ما...با خودت بگی ولش کن من اصلا روم نمیشه دیگه نماز بخونم..این نمازی که من میخونم اصلا بهتره نخونم..

 چرا کرکره رو میدی پایین؟ چرا تعطیل میکنی؟

آقا جان خودش گفته : باز آ باز آ...هر آنچه هستی باز آ...

رفقا یه کاری کنیم همه چی حل میشه: احساس عظمت کنیم سر نماز...اینو یه بچه ۹ ساله هم میتونه انجام بده... قرار نیست بریم تو خلسه..فقط مودب باش یعنی چیکار؟

اول که اگه میتونی خوشگل کن برو سر نماز...منظورم سرخاب سفیداب مصنوعی نیس ها، یادمه بچه که بودم مامانم میگفت خدا به دستای همه دخترها لاک زده...بعد نگاه میکردم میدیدم ناخنام صورتیه! میگفتم آره ها...لاک خدایی دارم...یا میگفتند که : خدا صورت همه ما رو آرایش کرده..حالا اگه قبول نداری برو آیینه بیار...خودت رو ببین...ببین چه خوشگلی...نبینم که از خودت ایراد بگیری ها...عیب از نقش میگیری یا نقاش؟؟

دومین مرحله ادب چیه: اون چادر خوشگلته رو بپوش واسه نماز، اونی که گذاشتی واسه مهمون ها...اونو میگم! آقایون هم که چادر ندارن مرتب که میتونن باشن؟ ( شیخ رجبعلی خیاط: برای ادب سر نماز جوراب سفید میپوشیدن )

بعدی چیه؟ میخوای نماز بخونی سجاده داری؟ یا یه مهر میذاری وسط هال و د برو که رفتی؟ واسا...واسا کجا با این عجله؟

مومن مصلا داره برای خودش...جایی که مومن نماز میخونه شرف پیدا میکنه...قبول نداری؟ اگه آره بگو واست دلیل میارم! تو مومنی رفیق...تو نباس هرتی پرتی باشه کارات...نباس بی سجاده باشی تا الان...سجاده مخصوص به خودت...نمیخواد بری سجاده ای ور داری که توش پر آیه و روایت و عکس و ایناست...یه سجاده سفید ساده بردار...خودت گلدوزیش کن..عاشقی؟

وقت بذار واسه عشقت....

بعد نگو که خدا فقط دوستت دارم...مومن از سر و روش باید ادب بریزه..حیا داشته باشه...زیبا باشه...

مومن لباساش قشنگن..تمیزن...مومن باید خوش تیپ بگرده! باید صورتش بدرخشه از تمیزی از نور...مومن باید با بقیه فرق داشته باشه...آخه تو رنگت با همه فرق داره...تو صداش باید رنگ خدا بیاد...تو حرف زدنش، تو راه رفتنش...تو نگاهش...باید وقتی رفیقت از پیشت میره ،آروم شده باشه...باید بتونی خستگی مومنای دیگه رو کم کنی...بگذریم...

حالا بقیه ادب چیه؟ وایسادی به نماز؟ تکون نخور دیگه...یه کم این شونه ها رو بده پایین...آها حالا ماه شدی...چشمات چی؟ فقط یه جا رو نگاه کن...اونم نه روبروت...سرتو بنداز پایین...مظلوم نمایی کن واسه خدا...آره خودتو بزن به مظلومیت...جلو بقیه خوب بلدی مظلوم نمایی کنی ...خدا که از همه بزرگتره...

لازم نیس که بهت بگم که سر نماز نباید با دست و پاهات بازی بکنی زشته..نباس بدنت رو بخارونی( یاد آوری: شیطان به جایی که فرد سر نماز میخارونه بوسه میزنه) ، آره لازم نیس بگم..

رفیق بیا سر نمازت دلبری کن از خدا...

رکوع که میری قشنگ برو...یه جوری که عالم دلش بخواد رکوع شه! که دلشم میخواد و میشه!

سجده که میری خوشگل برو...همچین یه نمه دلبری بریز تو نمازت...دلبری هم یعنی تواضع...یعنی که من هیچی نیستم پیشت..

اگه دلبری نمیکنی سر نماز؟ پس کجا داری دلبری هاتو خرج میکنی؟

هرجا خرج کنی ، مث پیش خودش نیس....هر جا خرج کنی ناقصه...دلبری نکردی که ! عروسک خیمه شب بازی شدی...وقتی داری نماز میخونی بسم الله الرحمن الرحیم سوره ها رو یه کم بلند بگو: این نشونه مومنه...

وقتی نشستی تو تشهد و داری سلام میدی...سرتو بنداز پایین! جلوتو نگاه نکن...تو روبروی خدایی!

رفیق اگه طاقت نداری و قلبت ضعیفه این حدیث قدسی رو نخون که:

بنده من!

وقتی تو به نماز می ایستی

آنچنان به تو توجه میکنم

که گویی همین یک بنده را دارم

ولی تو

چنان از من غافلی که

گویی

صدها خدا داری

 

منبع:http://lamsedel.persianblog.ir/post/266/

چیکار کنم؟

نمیدونم فقط من اینجوریم یا هستن کسایی که مثل منن.یه چند وقتیه بهتره بگم یه چند ماهیه که حالم با سکوت بهتره  

اونقدر سکوت کردم که حرف زدن داره یادم میره وبرام بی معنی میشه 

وقتی تنهام که تنهام وحرفی برای گفتن ندارم 

 موقع تماشای تلویزیون هم که فقط چشم وگوشم کار میکنه 

اگه مهمون داشته باشیم یا مهمونی باشیم بعد سلام واحوال پرسی بازم سکوت میکنم وبه حرفهای بقیه گوش میدم  

وموقعی هم که حرف داشته باشم میشینم پای کامپیوترم وفقط تایپ میکنم  

وقتی هم سرکار هستم سرم به کارم گرمه وبا بقیه کاری ندارم.

فقط چند نفر هستن که وقتی میبینمشون بیشتر باهاشون حرف میزنم. 

درکل فقط سکوت میکنم انگار هیچ کلمه وجمله ای تو ذهنم نیست. 

حوصله ام از خودم سر رفته.

داداشی

امشب داداشم ساعت 9 راهی تهران شد. 

انشالله که خدا همیشه یار ویاورت باشه.قربونت برم خیلی مراقب خودت باش. 

در پناه حق ... 

الان خواهرم پشت سرم ایستاده وداره نوشته هامو میخونه بهش میگم بخون راحت باش اگه اشکال تایپی داره بهم بگو....میخنده ومیره

من همینم ساده ساده

من همینم ساده ساده   

من همینم ساده ساده

بی مرامم اما دلداده با تموم رو سیاهی هام 

بازم آقام منو راه داده 

من همینم ساده ساده  

من همینم ساده ساده 

من اگرچه که به زنجیرم 

تو میدونی بی تو میمیرم 

بی تو وکربلای تو 

از تموم زندگی سیرم 

من کجا حرم حسین 

من کجا کرم حسین 

من کجا محرم حسین 

یا حسین یا حسین یا حسین 

کاش بدم بهت قول مردونه

تا بمونم در این خونه دست بذاری یه روزی آقا

در دل این زار دیونه 

من گدایی که بلد نیستم 

خوب میدونم بدم وپستم 

بی سروپام اما میدونی

خاک پای مادرت هستم 

من کجا روضه تو... اقا 

من کجا نوحه تو 

من کجا در خونه تو  

یا حسین یاحسین یاحسین 

حتما ارباب نظر داره

از دل من خوب خبر داره 

که دل من عمریه تنگه 

آرزوی کربلا داره 

گرچه دل بر هرکسی دادم  

تو نبودی یکدم از یادم

تو گرفتی دستمو وقتی  

دیدی دارم از پا میافتم 

من کجا سوز وغم

من کجا سینه زدن 

پیرهن مشکی به تن  

یا حسین یا حسین یا حسین.

*

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نمایی از خونمون

 

 

 

 

 

 

این عکسها ...عکسهای پاسیوی خونمونه که خیلی کار داره تا بشه اون چیزی که میخوام. 

قراره برچسب هایی که طرح مشبک دارن بگیرم وروی شیشه ها بچسبونم وواسه دوتا پنجره که روبه روی هم هستن پرده بدوزم. 

صندوقچه رو یه قسمتی از پاسیو بذارم. 

پشتی ها رو بردارم ومتکا درست کنم.. 

خیلی کار داره هر وقت تکمیل شد عکسهاشو با کیفیت بهتری میذارم. 

اون تلویزیون اسمش شهاب هیتاچی هستش.وبالای تلویزیون دوتا تابلوی قدیمی نصب کردم. 

اون تشکچه ها رو هم خودم وخواهری درست کردیم.

تغییر دکور

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مشق های ادم شدن.قسمت سوم

بسم الله هو خیر الاسماء

پیش مطالعه: بابا تو چرا میخوای از همه چی لذت ببری رفیق؟؟ این دنیا رو یه جاده تصور کن...یه ماشینم بهت دادن که برونی تو این جاده...حالا اگه پروانه بیاد رو شیشه جلو بشینه حواست پرت میشه؟ د اگه بشه که بوووف...خوردی تو دیوار...حالا تو هی میخوای با لذت بردن از این دنیا حواس خودتو پرت کنی که چی؟ شهید آوینی چی میگه؟ : پس اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر...

آخه جریان این قضیه چیه که تا میری سر نماز و الله اکبر رو میگی : یهو دنیا کن فیکون میشه...تلفن زنگ میزنه. آیفون صدا میده . واست مسج میاد. یا یهو یه چیزی یادت میاد. گمشده ها پیدامیشن! جواب فلان سوال بی ربطت رو میفهمی!؟ بلاخره کائنات یه کاری میکنن که حکایت نمازت بشه حکایت یه آدم آهنی و ضبط صوت!

یکی دو سال پیش اینو از خانم سیدنیا پرسیدم یا خودشون سر کلاس گفتن(یادم نیس دقیق) که : خیلی عادیه...چون قرار نیست که حواست باشه!! شیطان واسه نمازت برنامه ریزی دقیق داره... بله...فکر کردی سوگلی خدا شدن مفت و مجانیه؟؟ همینطوری راست راست بگردی و هر وقت حال (تاکید میکنم حال) کردی بگی وای خدایا عاشقتم!! یه حرکتی یه چیزی...

من و تو قاشقیم رفیق! نه عاشق! عاشقی شیوه رِندان بلاکش باشد! آهای اونی که خدا رو میخوای ولی حاضر نیستی که یه قطره خون از بینی مبارکت بیاد واسه خاطر خدا...برو..برو دنبال یه حرکت دیگه که هیچی نمیشی! آهای آدم مدعی! بشنو...(با شما نیستم با خود مبارکمم! این شبیه همون تلقین میت ه منتها یه کم زودتر! )

بذار یه کم برات از رحمه للعالمین بگم رفیق...

وقتی موقع نماز میشد میفرمود:

اذان بگو بلال!

اذان بگو راحتمون کن...(شاید تو دلشون میگفتن: اذان بگو بگذار بریم سر نماز...)

آقا جان! تورخدا نگامون نکنی که دلت بشکنه...آقا جان! شرمنده میشیم که امت توییم...

که وقت اذان باید با نفس کلنجار بریم که بیا ول کن اون کار دنیایی رو...که اینا واسه ات آب و نون نمیشه نفس لعنتی ول کن...ول کن!

آقا جان ما از شرمندگی کجا بریم؟ که بعد بیست و اندی سال هنوز تو نمازمون گیر کردیم؟ بعد اسم بچه شیعه رو هم یدک میکشیم...

رفقا بحث حاج آقا رو شروع نکردما... دلم گرفته آخه...بچه ها خصوصی پیام میدن که دیگه بس کن از ادب چقدر میگی؟...باشه...دلت واسه عشق تنگ شده رفیق؟ آخه من از عشق بگم که پس میافتم از خجالت....عشق وادی با ادب هاست!

نه اونی که بی ادبه و سر نماز ذات اقدس الهی رو حاضر نمیبینه و فکرش پی خنزر پنزرهای خودشه...یا حاجت های کاسه بشقابی...

نه اونی که سر نماز مشکلاتش یادش میاد، نمیگه با خودش که بی ادبیه...اینهمه تو روز فکر کردی به مشکلت..یک ربع فکر نکن بهش...اصلا مگه نماز ما بیشتر از ی ربع طول میکشه؟ نبابا!! چی میگی؟ آدم دل زده میشه! آدم نباید خودشو با عبادت خسته کنه !! ببین!! چقدر تو مواظب خودتی؟؟ سرما نخوری؟؟ وقتی سفره میندازن غذا میارن...از همه چی میخوری دلزده نمیشی؟ خسته نمیشی؟ زده نمیشی؟ بعد تا نوبت عبادت میشه مواظبی که زده نشی یه وخ؟؟

تو دیگه کی هستی؟ اسم خودتو گذاشتی بنده؟ بنده ی خدا؟

 القصه خلاصه کنم که: تو دلی میتونی مرام و معرفت پیدا کنی که علیه خودت و مقابل خدا اقدام کنی!

اجازه؟ چیکار کنیم مثلا؟

کمترین اقدام علیه خودت، نمازه!

اجازه؟ نمیشه جایی غیر نماز اقدام کنیم؟

چقده تو در میری آخه؟ خوبی؟؟ هر جا یه جور دیگه اقدام کردی یه کم دقت کنی توش شیله پیله داشته!

رفیق من برات از عشق بگم بعد شب خوابت نمیبره از درد، ها...بگم؟ آره؟

نه ..نمیگم ولش کن! مسوولیت داره..من میدونم میزنی خودتو نابود میکنی... حالا که اینطور شد بذار یه روایت بگم:

یه پیرمردی بود که یه خدمتی به پیامبر کرده بود...پیامبر فرمودند: بگو یک حاجت که از خدا بخوام تا بهت بده...پیرمرده یه کم فک کرد...باهوش بود...اگه ما بودیم چی میخواستیم؟ اون گفت که : یا رسول الله! میخوام تو بهشت همنشینت باشم...

حضرت نگاهی کردند و مکثی...فرمودند: باشه...تو هم با یک عمل دنیایی کمک کن که مقامت شایسته این حاجتت بشه...گفت چیکار کنم یا رسول الله! فرمودند: سجده طولانی در نماز....

رفیق میدونی چرا سجده انقدر قشنگه؟ چون تمرین کوچیک شدن جلوی خداست...حالا بازم دلت میاد که تو سجده یک سبحان الله بیشتر نگی؟

تو نماز یه رکوع داری..دو تا سجده...حکمتش رو واسه اونا که قاشقن میگم:

یعنی رفتی سجده...میگی سبحان ربی اعلی و بحمده...خدای من..مولای من..تو چقدر بزرگ تر از تصور منی...من چقدر کوچیکم...اصلا من هستم؟ نه! نیستم...دوباره میگی: سبحان ربی اعلی و بحمده...خدایا...افتادم به خاک از عظمتت...یا رفیق من لا رفیق له...اگه تو راهم ندی کی میده؟ یه بار دیگه میگی: سبحان ربی اعلی و بحمده...یا لطیف...إرحم عبدک ضعیف...صداتم مظلوم کردی...مث وقتی که میخوای دل کسی رو به رحم بیاری...پا که شدی از سجده یه لحظه میشینی اما نه! انگار دلت تنگ شده بازم بری سجده...

برو بنده من! یکبار دیگه برو سجده بنده من!

میدونستم که دلت تنگ میشه...

سبحان ربی اعلی و بحمده...خدایا...نمیخوام پا شم...خدایا میخوام تا قیامت همینطوری به خاک بودنم اعتراف کنم...خدایا...

بنده من...میدونم که نمیتونی بلند شی ، دستت رو بده به من...

 بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُد...

ماه محرم

نام ما را ننویسید ، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
آمدم در بزنم ، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
کم کنید از سر من شر خودم را ، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید فقط
حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
صبح محشر به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید نبخشید اما
دست ما را به محرم برسانید فقط  

 

فرا رسیدن ایام سوگواری سید و سالار شهیدان بر همگان
تسلیت باد

....

امروزم یه روز پرکار بود اونقد خسته بودم که وقتی رسیدم خونه وسط پذیرایی دراز کشیدم وهمون جا خوابم برد وخیلی سردم بود ولی نانداشتم وبرم پتو بیارم وبه خاطر سرما همش از خواب بیدار میشدم.  

عین یه جنین خودمو جمع کرده بودم ومامانم تو اشپز خونه بود فکر میکرد دارم تلویزیون میبینم .  

بعد از چند لحظه کم کم گرما رو حس میکردم .بابا یه پتو آورد وانداخته بود روم صداشونو میشنیدم ولی خستگی زیاد نمیذاشت چشمامو باز کنم وجوابشونو بدم.یکی دوساعت قشنگ خوابیدم وسفره رو پهن کرده بودن وبیدارم کردن واسه شام سه تایی نشستیم شامو خوردیم وداشتیم تلویزیون نگا میکردیم که .... 

که ایفون رو زدن بابام جواب داد داداشم بود ولی خیلی زودتر از همیشه اومده بود تا رسید خونه هممون شوکه شدیم دستش باند پیچی شده بود اولش که فقط نگاش کردیم وبعد همگی گریه کردیم.  

دو تا از شریانهای موضعی دستش قطع شده و8 تا بخیه خورده بود .............. 

خدا به خاطر همه چی شکرگذار بودم وکمتر ازت گله وشکایت کردم واگرم گله وشکایتی کردم بعدا پشیمون شدم . 

بازم میگم خدایا شکرت چون اونجوری که دستشو بریده احتمال داشت انگشتش خدای نکرده قطع بشه...  

 سر سفره یه حس عجیبی داشتم یهو دلم گرفت وگفتم خدایا به این برکت قسمت میدم تا عمر دارم سایه پدر ومادرم بالا سرم باشه وتن سالم به خواهر برادرام بده ودرد وبلا از وجودشون دور باشه.امین

این چند روز

چندروزیه که سرم خیلی شلوغه واستراحت ندارم  

دیگه بابام وداداشم بهم پول نمیدن منم حوصله کار کردن تو خونه رو ندارم دیروز به بابام میگم پول بده ماشینتو تمیز کنم رفتم سرکار واومدم دیدم که برده کارواش تمیز کرده برگشته بهم میگه من هم باید به تو پول بدم هم باید پول اب و...بدم.  

گوشی جدید خریده چندشبه دارم نحوه استفاده شو بهش یاد میدم از دیشب گفتم پول ندی دیگه هیچی نمیگم تا حالا چیزی نپرسیده فک کنم قصد نداره بهم پول بده... 

بهش میگم پول بده لباساتو اتو کنم میگه نمیخواد من هروقت نیاز داشتم خودم دونه دونه اتو میکنم... 

خیلی خسیس شدن.قبلا که سرکار نمیرفتم هرکاری میکردم بهم پول میدادن ودرامدم بیشتر از الان بود

مدل روسری

چند روزیه که مدل حجابمو تغییر دادم قبلا همش از شال استفاده میکردم و به ندرت روسری سرم میکردم ولی الان عاشق روسری شدم واین مدلی میبندم خیلی هم بهم میاد  

همش جلو آینه ام دیگه خانوادم کم کم دارن به عقلم شک میکنن

مشق های ادم شدن.قسمت دوم

سلام علیکم!!

سلام که اسم خودشه

علیکم هم که یعنی خودش با شماست....

پیش مطالعه:واسه اینکه نماز خوب بخونیم اول باید؟؟ اگه گفتی؟ نگاهت رو تغییر بدی... ینی چیکار؟ تو باید جا بیافته برات که نماز یک عبادت مودبانه است! نه واسه حال کردنه تو قدم اول ها ، نه واسه اینکه عشق بازی کنی و این صوبتا!!

خب رفقا حالا که یه چیزایی رو فهمیدیم و دیگه میشه راحت با هم صوبت کنیم یه سوال کنم؟

تا حالا فک کردی چرا واجبات نماز انقدر خسته کننده است؟

تعارف که نداریم...خب خسته کننده است، (کل جدید لذته) عربی بود این جمله هه، یعنی هرچی که جدیده لذت داره توش!

یه کم بگذره ، میبینی نه! مث اون اولا واست قشنگ نیس، خب خدا جون ما که عاشقت نیستیم فعلا! پس بریم رد کارمون؟؟

نه ، شما یه دقیقه در نرو، مگه ما با هم دوره نکردیم که قرار نیس حال کنی؟ آخه مگه به دل توئه بنده کم صبر من؟

یه کم فکر کن...مگه من تورو نیافریدم؟ خب مال من شو دیگه...چرا انقدر دست و پا میزنی؟

 یعنی انقدر سختته؟ تو فک کردی پا میذاری رو جیگرت من نمیبینمت؟ یعنی من تو قرآن (نعوذبالله) بهت دروغ گفتم که نحن اقرب الیه من حبل الورید؟ (ینی بهت از رگ گردنتم نزدیکترم)

یه لحظه فک کنیم با هم....م م م(صدای فک کردن)....رگ گردن...خدا...قرب....خیلی حرفه ها!!!

خب! بیایم تو بحثمون...رفیق ! بیا همینو بپذیریم که آره آقا جون...اصلا یه عمدی در کار بوده که نماز بعد از چند روز تکراری بشه...سریع نگیم خب...خدایا یه کار دیگه بگو به جای نماز واست انجام بدیم....همینو قبول کن!

یه کم فک کنیم که چرا خدا خواست نماز تازگی نداشته باشه واسه ما؟ اگه لذت نداره تو نماز ؟ پس چی داره؟

اگه شیرینی نداره همش تو نماز؟ پس چی داره؟ بچه زرنگیا اگه بتونی جواب بدی...

معلومه!

ادب....

البته....به یه شرط؟ چی ؟ اینکه روحت فرار نکنه....نماز واسه همه گاهی هم خسته کننده میشه...آما....

تا دیدی داری زده میشی یه سبحان الله بیشتر بگو...چنان پوزه نفس به خاک مالیده میشه که بیا و ببین!

بگو مگه چقدر درد داره آخه؟ بزن خودتو با نماز!

منظور از این زدنه اینه که : روحت رو ادب کنی! بگو اینهمه از صبح تا شب در خونه همه کسی میری یک ربع نمیتونی با همه کست باشی؟ سریع خسته میشی؟؟

 مگه چیکارت کرده خدا؟رفقا شما میخواید میوه بشورید جلو مهمون چه جوری میشورید؟ با ادب میشوری...سر حوصله...میوه رو پرت نمیکنی تو سبد!

طرف داره وضو میگیره...همچین شالاپ شلوپ..چه خبرته؟ از دو متریش رد میشی آبیاری میشی! خدا بهت زور گفته؟ چته آخه؟

می خوای توفیق نماز خوندن رو ازت بگیرم بنده من؟ ناراحتی بهت دستور دادم؟ ناراحتی یه جا خواستم خدایی کنم برای تو و بندگی تو رو ببینم؟ اینقدر با عجله!؟ اینقدر بی حوصله !؟

 گفت: من چی کار کنم از نماز خوندن لذت ببرم؟ گفتم: پس کی می خوای آدم بشی؟

جوونه می یاد می گه من کنترل چشم نمی تونم، می خوام زبانم رو نگه دارم نمی تونم، مال اینه که یه کار می تونسته انجام بده، انجام نداده، اونم اینه که وقتی که خدا گفته بلند شه بگه: الله اکبر ...

ازش می پرسن: ببین تو چرا اینقدر بانشاطی، حسرت زده نمی شی، عصبانی نمی شی، کینه به دلت نمی گیری؟

 میگه نمی دونم فکر کنم  همش مال نمازه، تا 5 ساعت میگذره میاد خراب بشیم، الله اکبر گفته می شه، سر نماز می ریم، تعادلمون میاد سر جاش!!

 آقای بو علی سینا وقتی می دید یه مساله ای رو نمی تونه حل کنه یه مسجدی پیدا می کرد، دو رکعت نماز می خوند مساله رو حل می کرد! حالا ما باشیم چه حرکتی میکنیم؟ 

ذهن وقتی نتونست کار کنه حتما نمازش ایراد داره، نمازِ خونش آمده پایین، باید بره چند واحد نماز به خودش تزریق کنه، تا روحش تعادل پیدا کنه.

فدای امام رضا، از ایشون پرسیدند: چرا به کسی که زنا می کنه و سنگسارش می کنن کسی کافر نمی گه، اما کسی نمازش رو ترک میکنه  بهش می گن کافر؟ (علل الشرایع) فرمودند: چون اون بیچاره گناه به روحش فشار آورده، گناه کرده، الان هم باید اعدام بشه، ولی کسی که نماز نخونده، مگه نماز نخوندن چقدر لذت داره؟ چقدر کیف کرده؟ جز اینکه خواسته بی احترامی کنه به خدا؟

همون جور که نماز نخوندن بی احترامی به خداست نماز دیر خوندن هم یه کم بی احترامی به خداست. اینهمه بی احترامی ؟ ! دیگه کسی نبود بهش بی احترامی کنی جز خدا؟!!! 

/lamsedel.persianblog.ir

وام

خداروشکر وام من هم جور شد بعدازاین باید دخل وخرجمو جوری برنامه ریزی کنم که بتونم قسط هاشو بدم. 

فردا پس فردا که وامو گرفتم میذارم بانک واز حقوقم قسطاشو میدم وواضافی حقوقمو بعد اینکه شهریه کلاسامو دادم میذارم روی وامم. 

این جزو رویاهام بود که این مقدار پول توی حساب بانکیم داشته باشم.خداروشکر به واقعیت تبدیل شد اونم از جایی که فکرشو نمیکردم.

مشق های ادم شدن.قسمت اول

بسم الله و بالله و علی مله الرسول الله...

+ پیش مطالعه:

چی گفتیم؟

. نماز اولا رعایت کردن ادب  ، نه عشق بازی با خدا

. حالت بده؟ اعصاب نداری؟ خسته ای؟ نا امیدی؟ آخه مگه بد نماز خوندی؟

. میخوای آدم بشی؟ نماز اول وقت!

ادامه:

میخوای محبت خدا رو درک کنی؟

میخوای خدا تو رو بغل بگیره؟

احساس عظمت در مقابل خدا پیدا کن.....

نگی با خودت که: وا...چه ربطی داره...ببین رفیق...عشقِ اول راه برای ما جواب نمیده...اول ادب...ادب...ادب

جلو خدا مودب که شدی...خاشع که شدی...احساس عظمت رو که آوردی تو قلبت....اون وقت چنانی تحویلت بگیرن که اندر کف بمونی...

رفقا...رسم رفاقت با خدا اینه:

خدایا...حال دارم یا ندارم باید روبروت ادب رو رعایت کنم...خدایا گفتی فلان؟ چشم...ادب اجازه نمیده چیز دیگه ای بگی...یا برگردی با یه حالت طلبکارانه بگی : چرا؟؟؟

بهت بر خورد؟ همینه !

آخه اگه قرار بود سر نماز با خدا عشق بازی کنی که نمیگفتی

الله اکبر...

تریپ عاشقانه برمیداشتی میگفتی الله رحمان...الله رحیم....

 تربیت کن نگاهت رو...که عظمت خدا رو بفهمه...

حالا سوال:

چه جوری عظمت خدا به چشمات میاد؟

جواب: نماز مودبانه..... هر چقدر مودب تر بخونی نمازت رو...خشیت بیشتری به دست میاری...و هرچقدر خشیت بیشتر....پیش خدا عزیزتر.....

عشق چی میشه پ ؟

نترس...دست خالی نمیفرستنت خونه...

و اما من خاف مقام ربه.....

حالا یکی نمازشو خونده...مودب هم بوده...سعی کرده درست الفاظ رو بگه که بی ادبی نشه البته از اون ور هم خودشو خفه نکرده با ع و ح و ص...سعی کرده تکون نخوره سر نماز..نگاهش افتاده باشه....وقتی میخواسته بره سجده خودشو پرت نکرده زمین...پشتک که نمیخوای بزنی ، سجده میخوای بری...خلاصه سنگ تموم گذاشته ها...

خب..بنده قشنگ من...چه نمازی...ملائکه نگاه کنید این جوون رو...شونه هاش افتاده است مقابل من...حالا ازم بخواه...بهت بدم...

لحظه طلایی میرسه....

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته...

میبنده سجاده رو و د فرار...

إ إ إ إ....رفت!!!!! کجا رفتی؟؟ پیش کی رفتی؟ دنبال کدوم کار مونده ای رفتی؟؟

 مگه غیر اینه که همه چی دست خودمه؟؟

 وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ

خدا میگه که بخواه تا اجابت کنم تو را ولی اونایی که تکبر داشته باشن و ازم چیزی نخوان....به زودی زود وارد جهنمشون میکنم..حالشو ببرن...

رفقا من نمیدونم چرا مد شده همه جا حرف از خدای مهربون بزنن...دقت کن...هرچی آیه درباره خدای مهربون هست همه بلدن مثل ادعونی استجب لکم..اما بقیه آیه رو کمتر شنیدید.....

من نمیدونم چه کاریه آخه..

میخوای ملت رو به دین جذب کنی؟

چرا سانسور میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا رحمت رو میگی...غضب رو پنهان میکنی؟؟؟؟؟

خب میشه خدای مسیحی ها...همش مهربونه....همش میبخشه......یه خدای روشنفکری!!!

اصلا اگه خدا همش رحیم باشه...همش به ما محبت کنه....میفهمیم؟؟

آخه اگه بفهمی محبت خدا نسبت به تو چقدره که درجا سنگوب میکنی...

اینهمه ملت دارن میزنن سر و کله خودشون واسه چی؟؟؟

محبت میخوان...توجه...اینکه یکی دوسشون داشته باشه....بخوادشون...

حالا تو خیلی ماهی همه رو ول کردی و میخوای با خدا معامله کنی پس بگو :

بسم الله.....

با ادب شو اول

بعد بگو:

*لقائک قره عینی......دیدنت آرزومه خدایا...

*میبینی منو عزیز دلم...

*راست راسی میبینمت؟

* یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

میدونی یعنی چی؟

داری میای پیشم....اونم چه جوری....بلاخره میبینی منو.....

من که میدیدمت...اما این دفعه نوبت توئه...

آهای بنده خدا...

تو هم از من غافلی....با اینکه ادعات این وبلاگو پر کرده...

تو هم یادت میره منو...

راستی

تو هم منو میبینی....