کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

اولین پست از سال1396

سلام...

اول از همه دعا میکنم که همه پدر ها و مادر ها. تنشون سالم و سلامت باشه سایه شون بالای سر فرزندانشون.

امسال پدری کنارمون نبود رفته بود تهران چون اولین عیدی بود که عموم در بین ما نبود برا همین همه خواهر برادرها جمع شده بودن خونه عمو علی تا سال تحویل کنار خانواده شون باشن.

ابجی هم خونه پدر شوهرش بود.

منو مادری و داداشام و زنداداشم و هستی گلم خونه بودیم لحظه سال تحویل دعا و رو بوسی و ...

امسال خدا روشکر از همون روز اول عید مشتری داشتیم.

مث قرار هر سال ارزوهامو نوشتم....امیدوارم امسال به همشون دست پیدا کنم...



خدا من عاشقتم....ممنون که حرفامو گوش دادی ....شرمنده که خیلی وقتا تحملم تموم میشد و گله میکردم.لج میکردم.ببخش.....امتحان خیلیییییییی سختی بود خیلی سخت.


منو به خواسته ام رسوندی بعد 5سال....نمیدونم  این پنج سال چند چند شدم...ولی یک دنیا ممنونم.


امروز رها رو بردیم پیش یه ...نمیدونم اسمشو چی بنویسم....

ولی قضیه از این قراره رهای ما همش تب میکرد و بدنش عفونت میکرد.دکتر بردیم متخصص بردیم پنج روز بستریش کردیم ولی همان اش و همان کاسه.تا اینکه بردیم پیش این خانومه.یکم گلوشو ماساژ داد و سه تا فوت تو بینیش...باورتون نمیشه بگم.بادوم زمینی ویه تیکه کوچولو خیار و یه کشمش کوچولو از دهنش پرت شد بیرون....دیگه بادوم زمینی داشت ججوونه میزد...

خدا خیرش بده خانومه رو فکر کنم همه تب کردناش از اینا بود....





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد