کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

کلبه کوچک من

دراین وبلاگ از گذشته از دلتنگی ها و خوشی ها،از علایق ها و چیزهایی که دوست دارم خواهم نوشت

محسولیت...

محسولیت... 

بیشتر اوقات اگه حوصله داشته باشم تو همه کارها به خونوادم کمک میکنم. 

اما وقتایی که بیحال باشم وحوصله نداشته باشم دست به هیچ کاری نمیزنم واین باعث میشه که بقیه از دستم دلخور بشن... 

مثلا یه بار که بابام داشت ماشینو تمیز میکرد رفتم کمک...حالا ازم انتظار داره همیشه اینکار رو بکنم 

یا بعضی اوقات کفشهاشون رو واکس میزنم...الان فکر میکنن من باید اینکار رو بکنم 

بیشتر وقتا لباساشون اتو کشیده تو کمد آویزونه...وای از اون روزی که لباس آماده نداشته باشن...خوب مگه وقتی لباساتون اتو کشیده بود ازم تشکر میکنین که حالا دارین سرم غر میزنین ... 

همیشه ریخت و پاش پدر و پسر رو جمع و جور میکنم...حتی یه موقع هایی کارهایی که مردونه هستش رو هم انجام میدم 

واین باعث شده اطرافیانم تنبل بشن ولی حالا تصمیم گرفتم به اندازه توانم کارهایی که به عهده من هستش رو انجام بدم.  

آره کلاه قرمزی جان دقیقا بات موافقم محسولیت آخرش بدبختیه. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد